۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

تعطیل بازار




این‌جوری می‌شه که حضرات احساس می‌کنند ما به چند روز پیاپی تعطیلی احتیاج داریم.
گرم، گرم؛ تا دلت نخواد گرما و ترافیک تو رو از هر نوع حس انسانیت و تحرک بیزار می‌کنه
من که به مرز تعطیلی واجب رسیدم و از فکر پنج‌شنبه جمعه قند توی دلم آب می‌شه. گو این‌که اون‌موقع هم باید به این فکر کنم، چرا تنهام؟
چرا از عشق زجه موره نمی‌زنم
خب عشق همینه دیگه. اگر به اونرسه دیگه عشق نیست
اما خدا وکیلی اونم خوشگل‌مزه‌ست؛ اونم از نوع بدجور خوشگل‌مزه‌است
از صبح تو دلیل داری برای کندن از تخت و شروع روز، ظهر دلیل داری برای اینکه به غروب فکر کنی و تمام این زمان تو وقتی داری به عشق فکر کنی
روی چند نوبت نرمش ماهیچه‌های صورت مقابل آینه و هر از گاهی برگشتن و به تلفن نگاه کردن و انتظار یک زنگ
می‌دونی مشکل من نبود انگیزه‌ست برای دوست داشتن تمام دوست داشتنی‌ها و عشق بهترین دلیل می‌شه برای باور همة زیبایی‌ها
تو می‌تونی موقع نوشیدن چای صبحگاهی به اداره ثبت و برق و از ما بهترون فکر کنی، یا به عشق
خب معلومه که عشق
اون وقته که منو،چایی احمد و گلدان‌های بالکنی، یکی . پر از عشق می‌شیم
کریم هم دیگه نمی‌گه« تلخم »
پس بهتر نیست بخاطر بشریت هم که شده دعا کنید، عشق بر من حادث بشه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...