بعضی چیزها هست که برای اونها ساخته نشدم. مثلا شهرت یا موفقیت که آزادیم رو میگیره و بهجاش تکبر میده
میآییم تا حرف ناگفتنی را اگر داشته باشیم، بگیم. گو اینکه در این عصر حرفی ناگفته نمانده . ولی حرفهایی هست که گفته شده و در زمان حل و تغییر پیدا کرده
اگر روزی میگفتند کتابی بنویس، یخ میکردم از حال میرفت و خودم را گم میکردم. ذره ذره کار را به دستم دادن، منم مثل بچه ادم دنبالش رفتم و فکر نکردم بابت چهار خط آدم شدم
ه تمام آگاهی در کیهان شناورست و کافیست، دریافتش را بطور ذاتی یا غیر ذاتی بلد بشی.
متاسفانه در این دیار حتی روشنفکران با سواد هم در انزوای تاریک خود گیر افتادن
در ردة هنرمندان که، همه مغرور و از دماغ فیل یکباره افتادن. کافیست یک جفت هنری زیر یک سقف زندگی کنند، شک نکن اتاقها شون جداست. چون حتی هم رو قبول ندارن
زمانی با یک جفتش دوست بودم. دیدم وای اینها با هم اینطورن، وای به حال بیگانة غیر به نام من
در گروه متفکرین و ادبا که نگم قیامته
دیگه کم مونده بگن، شامل وحیاند و شبها با جیرئیل سر بند بلال که نه شیک نیست، چای قند پهلوی کمر باریک سنتی میخورند
اگر قراره کسی بنویسه، یعنی یک خدمتگذار مردم. یک حامل پیام. به عبارتی جارچی
همین نه بیشتر که شایستة تکبری چنان عظیم باشه و گمان کنه چیزی بیش از دیگران بارش هست و باید به دیگران سروری کنه. قلم موهبتی است که خداوند بارها به آن قسم خورده و متعلق به من یا شما نیست
تمام این برجهای سر به فلک رفته را ببین. همه در پی آرزوهای انسانی قد کشیده
این مردم هستن، نفس میکشن و آرزومندن. امثال شما یا دیگران منتی به کسی ندارن. این مردم باید از سواد شما استفاده کنند و این مردم هستن که از شما حمایت یا طردت خواهند کرد
شاه بیملت به چه کسی حکمرانی میکنه؟
من اینجا حرف زیاد میزنم، اما انگشتم فقط خودم را نشانه میگیره. در غیر این صورت، انگشتی که تو را نشانه رفته، چهارتای دیگهاش به سمت خودم خواهد بود.
تا من ناقصم، چه جای نقد دیگرانی که حتی نمیشناسم؟
جناب مشهور والا مقام بزرگ خیلی گنده. شما برای این جماعت باید حرف بزنی، این جماعت باید تو رو حمایت کنه
پشت پرده و پستو و من، باید همیشه با خودت تنها بمونی، هرجا که میخواد باشه
من نقل قول نمیکنم، دوست داشتی مثل یک ادیب خودت توضیح میدی. شرمندة اون منتم
که من عاشق هر چی منم
میآییم تا حرف ناگفتنی را اگر داشته باشیم، بگیم. گو اینکه در این عصر حرفی ناگفته نمانده . ولی حرفهایی هست که گفته شده و در زمان حل و تغییر پیدا کرده
اگر روزی میگفتند کتابی بنویس، یخ میکردم از حال میرفت و خودم را گم میکردم. ذره ذره کار را به دستم دادن، منم مثل بچه ادم دنبالش رفتم و فکر نکردم بابت چهار خط آدم شدم
ه تمام آگاهی در کیهان شناورست و کافیست، دریافتش را بطور ذاتی یا غیر ذاتی بلد بشی.
متاسفانه در این دیار حتی روشنفکران با سواد هم در انزوای تاریک خود گیر افتادن
در ردة هنرمندان که، همه مغرور و از دماغ فیل یکباره افتادن. کافیست یک جفت هنری زیر یک سقف زندگی کنند، شک نکن اتاقها شون جداست. چون حتی هم رو قبول ندارن
زمانی با یک جفتش دوست بودم. دیدم وای اینها با هم اینطورن، وای به حال بیگانة غیر به نام من
در گروه متفکرین و ادبا که نگم قیامته
دیگه کم مونده بگن، شامل وحیاند و شبها با جیرئیل سر بند بلال که نه شیک نیست، چای قند پهلوی کمر باریک سنتی میخورند
اگر قراره کسی بنویسه، یعنی یک خدمتگذار مردم. یک حامل پیام. به عبارتی جارچی
همین نه بیشتر که شایستة تکبری چنان عظیم باشه و گمان کنه چیزی بیش از دیگران بارش هست و باید به دیگران سروری کنه. قلم موهبتی است که خداوند بارها به آن قسم خورده و متعلق به من یا شما نیست
تمام این برجهای سر به فلک رفته را ببین. همه در پی آرزوهای انسانی قد کشیده
این مردم هستن، نفس میکشن و آرزومندن. امثال شما یا دیگران منتی به کسی ندارن. این مردم باید از سواد شما استفاده کنند و این مردم هستن که از شما حمایت یا طردت خواهند کرد
شاه بیملت به چه کسی حکمرانی میکنه؟
من اینجا حرف زیاد میزنم، اما انگشتم فقط خودم را نشانه میگیره. در غیر این صورت، انگشتی که تو را نشانه رفته، چهارتای دیگهاش به سمت خودم خواهد بود.
تا من ناقصم، چه جای نقد دیگرانی که حتی نمیشناسم؟
جناب مشهور والا مقام بزرگ خیلی گنده. شما برای این جماعت باید حرف بزنی، این جماعت باید تو رو حمایت کنه
پشت پرده و پستو و من، باید همیشه با خودت تنها بمونی، هرجا که میخواد باشه
من نقل قول نمیکنم، دوست داشتی مثل یک ادیب خودت توضیح میدی. شرمندة اون منتم
که من عاشق هر چی منم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر