امروز از اون روزهاست
از اون روزهایی که دوست داشتم الان در حوضخانة منزل پدری لمه داده بودم و گوش به آواز فوارههایی میدادم که دورتادور حوضخانه میرقصید و صدای بازگشت و لمس آب به معاشقة میمانست تا ابدیت
هندوانة قرمز در آب قل میخورد و بوی ریحان و مرزه از سبد چوبی کنار حوض حس میشد
انگوری بی دونه از کاسة گلی برمیداشتم و دل به رویای سقف پر هنر میدادم که، پر از نقش دل بود و لبریز از طرح عشق
یاد یوسف و بازی عشق
صدای قناریهای عاشق که در گلخانة کنار حوض فیروزهای
پر میکشیدن و من همیشه عاشق بودم
دخترک ناز نازی پدر به شوق روی تخت چوبی قل میزد و صدای رادیو آنقدر کم بود که تنها او بشنود حمید عاملی چه قصه میگوید
مثل همة زندگی اسرار آمیزاش که دوست داشت مثل عشق همیشه در پرده پنهان باشد
صدای آواز ایرج از بالا میگفت: پدر بیدار شده و بوی طالبی در همة خانه میپیچید و من دوباره میشکفتم
پلهها را یکی یکی به ذوقش طی میکردم و عطرش را از همان فاصله نفس میکشیدم
و
دوباره بالغ میشدم و انارم
ترک برمیداشت
از اون روزهایی که دوست داشتم الان در حوضخانة منزل پدری لمه داده بودم و گوش به آواز فوارههایی میدادم که دورتادور حوضخانه میرقصید و صدای بازگشت و لمس آب به معاشقة میمانست تا ابدیت
هندوانة قرمز در آب قل میخورد و بوی ریحان و مرزه از سبد چوبی کنار حوض حس میشد
انگوری بی دونه از کاسة گلی برمیداشتم و دل به رویای سقف پر هنر میدادم که، پر از نقش دل بود و لبریز از طرح عشق
یاد یوسف و بازی عشق
صدای قناریهای عاشق که در گلخانة کنار حوض فیروزهای
پر میکشیدن و من همیشه عاشق بودم
دخترک ناز نازی پدر به شوق روی تخت چوبی قل میزد و صدای رادیو آنقدر کم بود که تنها او بشنود حمید عاملی چه قصه میگوید
مثل همة زندگی اسرار آمیزاش که دوست داشت مثل عشق همیشه در پرده پنهان باشد
صدای آواز ایرج از بالا میگفت: پدر بیدار شده و بوی طالبی در همة خانه میپیچید و من دوباره میشکفتم
پلهها را یکی یکی به ذوقش طی میکردم و عطرش را از همان فاصله نفس میکشیدم
و
دوباره بالغ میشدم و انارم
ترک برمیداشت
hey
پاسخحذفits very buty looking
babam jan, in kheili ziba bood, barikalah...
پاسخحذف