این بلاگر هم دلش خوشه
من چشمم نمیبینه یه اساماس بخونم. وبلاگ نویسی از طریق تلفن همراه گذاشته
نه اینکه جامعة ما هم فول فرهنگی، رکورد اینم مثل رکوردهای سرچ گوگل میشکنیم
صبح تا شب این ملت در پی آگاهی و ( روشهای مخ زنی) اطلاعات و عصر اینترنت دنبال شکارن. کی غیر شماها حال داره به چت ذهنیهای یک سیب دربهدر شده از بهشت و تلخ مانده گوش بده
باز دم شماها گرم که مایه دلگرمی هستید که وقتایی که از تنهایی دارم خفه میشم تندی بیام اینجا و بنویسم
راستی، یکی خورده گرفته بود چرا هی میگی تنها؟ مگه با دخترت نیستی؟
معلومه یا بچه نداری. یا هنوز کوچیکه و دائم ازت آویزون
ما گاهی در مسیر آشپزخونه هم رو میبینیم که البته همیشه ایشان در حال مکالمة سیار است و یا چسبیده به میز کامپیوتر و معلوم نیست در نت دنبال خودشه؟
دنبال تو میگرده؟
یا .......؟ از خودش میگریزه؟
وقتی اینجا مینویسم، میدونم دیر و زود شماها میآید و میخونید. برای همین سختمه برم جای دیگه و وبلاگ تازهای شروع کنم
دیگه تا بخواد یکی زبون من با این همه نقصان حالیش بشه، شاید بعد از مرگ هر پاپ اعظم یکی رخ بده
دمتون گرم که هستی. ولی بلگر از من انتظار همراه نویسی نکنه، که این یکی مقدور نیست
شرمنده
من چشمم نمیبینه یه اساماس بخونم. وبلاگ نویسی از طریق تلفن همراه گذاشته
نه اینکه جامعة ما هم فول فرهنگی، رکورد اینم مثل رکوردهای سرچ گوگل میشکنیم
صبح تا شب این ملت در پی آگاهی و ( روشهای مخ زنی) اطلاعات و عصر اینترنت دنبال شکارن. کی غیر شماها حال داره به چت ذهنیهای یک سیب دربهدر شده از بهشت و تلخ مانده گوش بده
باز دم شماها گرم که مایه دلگرمی هستید که وقتایی که از تنهایی دارم خفه میشم تندی بیام اینجا و بنویسم
راستی، یکی خورده گرفته بود چرا هی میگی تنها؟ مگه با دخترت نیستی؟
معلومه یا بچه نداری. یا هنوز کوچیکه و دائم ازت آویزون
ما گاهی در مسیر آشپزخونه هم رو میبینیم که البته همیشه ایشان در حال مکالمة سیار است و یا چسبیده به میز کامپیوتر و معلوم نیست در نت دنبال خودشه؟
دنبال تو میگرده؟
یا .......؟ از خودش میگریزه؟
وقتی اینجا مینویسم، میدونم دیر و زود شماها میآید و میخونید. برای همین سختمه برم جای دیگه و وبلاگ تازهای شروع کنم
دیگه تا بخواد یکی زبون من با این همه نقصان حالیش بشه، شاید بعد از مرگ هر پاپ اعظم یکی رخ بده
دمتون گرم که هستی. ولی بلگر از من انتظار همراه نویسی نکنه، که این یکی مقدور نیست
شرمنده
چند شب پيش باز دلم گرفت و بعد از مدتي ناخوشي ناخوشتر شدم مي دونيد مريضي مامان عود كرده بود و دل نازكي و اشكهاي من هم ديگه بدجور راه نفس كشيدنم رو گرفته بودن كه باز از همه چيز و همه كس خسته شدم و قفل شدم نه حوصلة حرف زدن داشتم نه نوشتن و نه خواندن و نه حتي فكر كردن
پاسخحذفانگار كه نه واقعاً برام تا ته دنيا تنها تار مويي باقي مانده بود و من منتظر كه همين يك مو فاصله هم تمام شود
سعي كردم گريه كنم اما نشد راه گلو چنان بسته بود كه گريه هم ميسر نشد
نمي دانم چقدر گذشت فقط نيمه شب خود را نشسته بر صندلي اي در پارك طالقاني ديدم و باز ذغالهاي قليانم را آتش زدم و بعد از ساعتي خاكسترش را به باد دادم بعد هم پياده تا خانه آمدم نصف شب بود كه رسيدم و ملت خواب بودند و من با همان حال پاي جعبة جادو نشستم و نوشته تو را خواندم حالا من كه تنها مامانم اين تنهايي رو پر مي كرد و اين روزها همش در خواب چه كنم ؟ من و سها هم همديگرو بيشتر اوقات تو راه آشپزخونه يا موقع كشيدن سيگار مي بينيم همين خيلي دلم گرفته و براتون تنگ شده انگار سهراب راست مي گه آدم اينجا تنهاست تنهاست
چند شب پيش باز دلم گرفت و بعد از مدتي ناخوشي ناخوشتر شدم مي دونيد مريضي مامان عود كرده بود و دل نازكي و اشكهاي من هم ديگه بدجور راه نفس كشيدنم رو گرفته بودن كه باز از همه چيز و همه كس خسته شدم و قفل شدم نه حوصلة حرف زدن داشتم نه نوشتن و نه خواندن و نه حتي فكر كردن
پاسخحذفانگار كه نه واقعاً برام تا ته دنيا تنها تار مويي باقي مانده بود و من منتظر كه همين يك مو فاصله هم تمام شود
سعي كردم گريه كنم اما نشد راه گلو چنان بسته بود كه گريه هم ميسر نشد
نمي دانم چقدر گذشت فقط نيمه شب خود را نشسته بر صندلي اي در پارك طالقاني ديدم و باز ذغالهاي قليانم را آتش زدم و بعد از ساعتي خاكسترش را به باد دادم بعد هم پياده تا خانه آمدم نصف شب بود كه رسيدم و ملت خواب بودند و من با همان حال پاي جعبة جادو نشستم و نوشته تو را خواندم حالا من كه تنها مامانم اين تنهايي رو پر مي كرد و اين روزها همش در خواب چه كنم ؟ من و سها هم همديگرو بيشتر اوقات تو راه آشپزخونه يا موقع كشيدن سيگار مي بينيم همين خيلي دلم گرفته و براتون تنگ شده انگار سهراب راست مي گه آدم اينجا تنهاست تنهاست
نبینم وا بدی
پاسخحذفنبینم کم بیاری
نبینم بترسی
نبینم ببازی
تا شماها باور نکنید داستان رو خودش هم باور نمیکنه. باید این باور را از خونه خارج کنی و بپذیری یک بیماری ساده که دوا درمون هم داره، فقط میتونه اسباب رشد برای خودش و اطرافیانش باشه
مهم نیست قلیان بکش یا نه
مهم نیست، سها رو ببینی یا نه
مهم اینه باور جمعی در هم گره خورده باشه
تو از تنهایی که نه از خودت ناراحتی
خواب بودن مادر در حال حاضر ساعات آرامشیست که میتونه خودش را با انرژی کیهانی مداوا کنی. برای هر چیز حتما دلیلی بیاب و کنارش بذار
هر كلمه رو چند بار خوندم انرژي هاش رو دريافت كردم و امروز به آفتاب سلامي دوباره خواهم داد ،به هر حال گويا مامان هم بهتره ممنون كه هستيد ممنون كه مي نويسيد و مطمئنم مي دونيد من هميشه نوشته هاتون رو مي خونم و هميشه منتظرم
پاسخحذف