۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

زهدان



همیشه دنبال یکی بودم که ذهنم درگیرش باشه. کی و چیش خیلی مهم نبود چون اکثرا حقه‌بازها در مورد من موفق بودن. کسی که دنبال چیزی باشه، به‌خاطرش همه کار می‌کنه
حتی ساعت‌ها قدم زدن زیر بارون و برف
اما اون چیز من نبودم و فکر می‌کردم ، منم و همین‌طوری و بی‌ربط دل رو می‌دادم
رابطه‌های همیشه ناقص و بی‌نتیجه‌ای که فقط می‌تونست برای ساعاتی توجهم رو جلب کنه یا گاه روزهایی
چون مال ذات و خمیرة من نبود. اما اصلا این مهم نبود
مهم " من " بودم که برای فرار از روبرویی با خود حقیقی‌م و کسب انرژی از دیگری حتی، یک لحظه هم حاضر نبودم تنها بنشینم و کاری نکنم جز مشاهدة آنچه که در ذهن " آزارم " می‌داد
" من "
همة سه کاری‌های فردی " من " که می‌انداختم گردن، غیر از " من" تا وقتی " من " مظلوم باشم و دیگران ظالم؛ فقط دلم برای " مظلومیتم " می‌سوزه
اما وقتی من گناه‌کار باشم، مثل اینه که با یک بمب ساعتی زندگی می‌کنم
بعد از خودم وحشتی در حد مرگ پیدا می‌کردم و مثل هر بار می‌گریختم
از" منه " " من " به که پناه ببرم؟
یکی دیگه
دوباره دفتر رو می‌بستم و سر گرم رابطة ناقص دیگری می‌شدم
بالاخره روزی فهمیدم نمی‌شه با انرژی‌های دیگران زندگی کرد
وبرای کسب انرژی چاره‌ای نداشتم جز بازگشت به خودم و باور مراکز مهم انرژی در وجودم
اما عزیز دل، اول باید از این " منه " " من" عبور کنی
هر چه‌قدر دردناک
باید روزی با خودت بشینی و در تنهایی شاهد همة آنچه که سعی در فراموشی یا گریز از اون داری باشی.
بعد دیوار کنار می‌ره و تو " هستی "واقعی را خواهی دید و مراکز انرژی خودت، بی نیاز از غیر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...