۱۳۸۷ خرداد ۲۴, جمعه

مامانم اینا



به میمنت و مبارکی بالاخره افتادم
نه از بوم نه از اصل نه از تخت که از خودم. ته باطریم تا صبح امروز و باغبانی و چند صفحه کار بیشتر نکشید و از ظهر دیگه به رحمت ایزدی پیوستم
در اینجا باید از سرکار علیه خانم والده قدردانی و سپاس بی‌حد داشته باشم که از من یک موتوردیزلی ساخت که خودشم در ذهنش جا نمی‌گیره
از بچگی راه رفتیم گفت، یه خانم ول نمی‌گرده
نشستیم گفت: مگه مردی یا معلولی که صبح تا شب نشستی پای تی‌وی؟
خواستیم بریم: فرمودند، یه خانم توی خیابون ول نمی‌گرده
خواستیم بخوابیم امریه صادر کردند: یه خانم تا لنگ ظهر نمی‌خوابه
حالا بماند که خود ایشان از صدقه سری خدم و حشم تا حالا صبح سحر را رویت نفرمودن و اریکة سلطنت‌شون از کنار تلفن و تی‌ؤی با خداد کانال خبری یک متر اون‌ور تر نمی‌‌ره
اما تراکتوری از من ساخته شد که هنوز بعد از هزار سال و دور از چشم ایشان همچنان زوزه کشان مشغول خدمته
همیشه پدران و مادرها از ما رویاهاشون رو توقع دارند و به قتل رویاهای شخصی‌مان برخاستن
و ندیدم کودکی در دل کینة این آرزوهای بیگانه را نداشته باشه
ابوی جانم که مرا پزشک می‌خواست و خانم والده هم که براش مهم نبود چی قراره بشم. هر چی شدم باشه، فقط دکتر یا وکیل بشم
منم که چشم فلک رو کور کردم هیچی نشدم

۱ نظر:

  1. سلام.خوشحالم.خيلي زياد و فقط به خاطر ديدن وبلاگ شما.مثل يه ستاره در شبي تار بود.و در اين بهار تلخ پاييزي مثل يك برگ سبز.برام جالب بود.حرف هاي مشترك.حس هاي مشترك.من شما رو نديدم ولي مي شناسم.سال هاست.فكر ميكردم ديگر كسي از بوي تلخ پيچ امين الدوله پيش خدا نمي رود....من هم يك وبلاگ دارم البته تهداد بازديد كنندهاش از انگشتاي يه دستمم كمتره.اوايل بيشتر از سهراب مي نوشتم.(مي توني داخل آرشيو اون مطالبم رو بخوني)ولي از همه.(آدرس وبلاگم اينه اگه دوست داشتي سر بزن من شما رو در پيوند هام گذاشتم:khaneyedustkojast.blogfa.com)

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...