نمیدونم چه خاطرهای در ذهنم حک شده که همیشه از باد و طوفان میترسم
میترسم به طریقة وحشتناک و احساس عدم امنیت چنان وجودم رو پر میکنه که دلم میخواد همونجا تموم بشم
مثل الان، صدای باد که زوزه میکشه و خونه رو دور میزنه و گلهای بالکنی در رقص
و من در ترس
خب این خیلی احمقانهاست
مثل صدای برخورد شدید یا انفجاری که همیشه در ضمیر ناخودآگاهم هست و به خودم میگم، اینها تاثیرات جنگ یا ضربة محکم تریلی به پراید زپرتیم باشه؟
هرچی هست آزار دهنده و من ناتوان از فهمش
بالاخره تصمیم گرفتم برای توجیح خودم بگم، خاطرة طوفاننوح در ژنم ثبت شده و یا جنگ عراق؟
کی به کیه؟ دیگه الان خدا اگر بخواد همه چیز امکان داره
بالاخره یا باید پیداش کنم، یا مثل سگ خیس در ترسم بلرزم
فکر کن
من و اون جنگل و خدا، باد و طوفانش باکیم نیست. اما تهران .........هیچینگم کمتر باعث شرمندگیست
اینم از درد عمری تنهاییست که فقط در تهران معنا داره
For us when we visit some blog site our main objective is to ensure that we will be entertained with this blog.
پاسخحذفIt could give you more facts.
پاسخحذف