۱۳۸۷ خرداد ۱۳, دوشنبه

تلخ و شیرین




نمی‌دونم با این‌همه چشم پاک و شسته چرا همه به تلخی من پی می‌برند!؟
من‌که هر دقیقه عاشقم، پس چرا هنوز تلخم؟
چشم پاک و شسته باید زیبایی‌های روح الهی مرا هم می‌دید، یا نه؟ اصلا نبود؟
والله ما در تفرش نوعی بادام داریم به اسم« بادام تلخ » خب دیگه این تلخی گاهی نژادی هم می‌شه و از قرار من‌ هم از این ژن بی بهره نموندم
به خدا نمی‌دونم چرا انقدر همه تلخم می‌بینند. دیگه داره اشکم در می‌آد این‌همه خودم رو ریز ریز کردم که بگم زندگی همانی‌ست که فکر می‌کنیم، پس بیا فکرها رو ساده و زیباتر کنیم. باز می‌شنوم تلخم
اینم حکایت لحظة مرگه. چی فکر می‌کردیم چی شد
یهو به خودت می‌آی می‌بینی همه مسیر رو اشتباه رفتی و همیشه فکر کردی خیلی شیرینی. در حالیکه بسیار تلخ بودی و دیگه زمانی برای تجربة حقیقی طعم شیرین دنیا نمونده
دفعه پیش فکر می‌کردم خیلی شیک دارم می‌رم جنگل. باورم نمی‌شد، قراره به‌زودی بمیرم
با این حساب دارم چار چنگولی و فشرده ادای زندگی رو در می‌آرم و فکر می‌کنم، اوه بلیتم برده و چه خوشم
ولی از قرار اینطور که مردم می‌گن ناخوشم
نشنیدی: مردی الان داغی حالیت نیست
ای خدا یک فقره عشق برسون بلکه در سکراتش پوستم کلفت بشه و انقدر زود دلنازکی نکنم
نمی‌شه؟
منو ببین. ببین چقده گناه دارم
فردای قیامت، یقه شما رو حتما می‌گیرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...