نه اینکه شماها خیلی نگرانید؛ گفتم اول بگم رسیدم از نگرانی در بیاین تا بعد
خیلی خستهام ولی عجب غلطی نکردم که نرفته برگشتم یا اصلا اینکه رفتم
خیلی هم جدی نیست و در این لحظه فقط یک لیوان چای تازه و دوشی خنک تا من رو به بالکنی برسونه و نماز مغرب تا دوباره از جانداران دارای شعور به حساب بیام
چه فایده؟
دارم به این نتیجه میرسم که دچار بیماری خود آزاری شدم و این همه راه رو میرم تا دوباره به خودم بگم: بهشتم بی آدم فایده نداشت و خدا هم با همه خداییش؛ این را فهمید و ما را جفت تجسم کرد و آفرید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر