۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

آلا گارسن‌یزم



عصر سه شنبه با یکی از دوستان بانو که از معجزات روزگار محسوب می‌شه ارتباط من با بانوان گرام در باشگاه انقلاب قرار داشتم
همین
اما دو روزه دارم خودم را شکار می‌کنم
تصاویری که پررنگ به یادم مونده، آمد و شد مردانی‌ست که من را به‌یاد کسی می‌انداخت که آنی داشت.
مرد، همه مدل
جنس جور
بُبر و ببر
از پسرک پسه کله شطرنجی سیزده، ده ساله تا هم‌سن نوح
بی مو‌، مودار. دراز ، کوتاه. اما همه را به مناسبتی یادمه. مثلا :اونی‌که کیا موتور داشت با شدت یه ماشین بهش می‌اندات" اما عجب سیاستی به خدا! فکر کن از صبح همه یه‌جورایی بزک کرده و چه بسا
به نیت عصر سری به مشاطه هم زده بودن ، که جلوی هم کم نیارن و خلاصه گوشه می‌ره" آره داشتم این رو می‌گفتم.
می‌دونم
خودشم بزودی اینو می‌خونه. اما برداشتی‌های غلط مجاز نیست !!! این صرفا یک تحریر روانشناختی من از منه که نشونم می‌ده، کجاهای زندگی ضعف دارم و شماهم به دلیل دینه به جامعة بشری علمی نگاهش کن
آره، تمام تصاویر بادلیل و بی‌دلیل کنار تصویر بانو به یادم مونده. راستی بانو جان اگر این را خوندی، لطفا دیگه با من اون‌جا قرار نذار
من مال طبیعت ساکتم. نه بازار و فشن و امواج خودخواهانه
این‌ها بیمارم می‌کنه. بعد غصه‌ام می‌شه که وای!
ما اومدیم فقط بازی کنیم. نه اینکه اسباب‌بازی یاد بازی را از ما بگیره
کی حالا قراره این‌ها رو یادشون بندازه که : راستی فکر کردی برای چی اومدی؟ قراره چکار کنی؟ کجا برمی‌گردی؟
ازت فرار می‌کنن مثل، دور از جون، " بز"
آره من هنوز در یک تصویر گیرم و باید فکری براش بکنم. وگرنه تا آخرش همین‌طوری تنها می‌مونم
یه وایتکسی، رزینی چیزی حتما درون خودم هست که باید بتونه پاک یا اصلاحش کنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...