۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

منه سوپر زن



نمی‌دونم چی شد که مد شد، هی همه ربه‌ر پیشگویی زلزله می‌کردند و ما ربه‌ر می‌لرزیدیم
الان که دارم می‌نویسم انگار متوجه شدم که چی شد؟
نه اینکه در ایام جنگ و بمباران‌های هوایی ملت همگی از دور هم بودن و ولگردی در بیابان و حال کرده بودن، هر از چندی که حوصله‌ها سر می‌رفت یکی یه تاریخی باب می‌کرد و به دو سوت همه‌جای تهران شنیده می‌شد
ای خدا!
چی به خاک
این ملت ایران کم زدی که برای اون یکی‌ها زیاد زدی؟

خلاصه زلزله از مد افتاد ولی وحشتش مثل موشک باران‌ها در جانم ماند. منه بیچاره‌ام روی زلزله کلید کرده بود و ول نمی‌کرد.
منم که همه عمرم همه‌جاهای حساس حتی وسط بمباران و زلزله بی‌صاحب بودم و این دو دختر ازم آویزون؛
وارد ضمیر ناخودآگاهم شده بود که دائم مضطرب باشم که، قراره یه بلایی سر یکی‌شون بیاد . بخصوص وحشت از زلزله
وقتی بچه‌های طبقة بالایی می‌دوند یا این گوبس‌گوبس بدترکیب این جوانک‌های تازه از ماهواره فرود آمده شیشه‌ها رو می‌لرزوند، قلبم تا ته زلزله می‌رفت
با همه این بگیر و ببند و مواظبت و نشستن پای این موجودات آخرش زیر گوشم، چند ریشتری لرزید. بدونه اینکه حتی بتونم و یا بدونم که بشه کاری کنم
الان
نه ترسی از زلزله اخیر دارم و نه از اون زلزله‌های طبیعی که آخرینش مجسمة بتنی‌ام به نام " مادر" را انداخت و چندتا از بچه‌هایی که از سروکولش بالا رفته بودند شکست و مادر ماند زخمی
زیادی باور سوپری برم داشته بود و فکر می‌کردم تا هستم اتفاقی جرات نداره به سمت نقاط ضعفم بیاد
حالا فهمیدم هیچ لزومی نداشت این‌همه نگرانی و چه بسا ذهن منتظر خودم ریشترها را به اینجا کشانده بود؟
بچه‌ها از ما می‌آن، نه برای ما
قراره هر یک ذات و روح الهی خودش را تجربه کنه. ذهنم حق نداشت به کسی جز خودم گیر بده
یازده سال پیش
می‌تونست در اون حادثه برنگشته باشم؛ قرار بود چه می‌کردند؟

۱ نظر:

  1. ma az tarse zelzele ye shab raftim ta sob too park khabidim . ama zelzele nashod!!!!!....man oon moghe nemitarsidam taze kolli az inke shab ghrare park bekhabim khoshhal :d...

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...