۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

خورشت قورمه سبزی


یادش بخیر ایامی که باور داشتم خانم قدر یه گنجشک غذا می‌خوره و نباید مثل قحطی زده‌ها هر چه برابرش گرفتن برداره
از غریبه چیزی قبول نکنه
و الی آخر اسباب حبسی بود که ما را با آن ان به چار میخ کشیده بودن و خاطرة منزل خاله‌جان که هرگز از یادمان نرود
یک جمعة طلایی که از ذوق صبح زود حاضر شده بودیم و چشم به اتاق که کی خانم والده چون خورشیدی از آن برون آید و گوید که صبح آمد
وای که به چه ذوقی رفته بودیم. قبل از فشردن زنگ خانم والده سفارشات همیشگی را تکرار کرد و ما به دیدار خاله جان ایران رفتیم
یادت بخیر خاله که رفتی و ما هنوز هستیم
از صبح هرچی آوردن، من و اخوی گرام بی‌مقدمه گفتیم: « مرسی میل نداریم. یا مرسی، خونه خوردیم» تا نزدیک ظهر که دلم مالش می‌رفت و سو به چشمم نمانده بود و بوی قورمه‌سبزی معروف خاله جان ایران هوش از سرم ربوده بود
گفتند: بفرمایید سر سفره
نادر احمق بی‌مقدمه گفت: مرسی ما خونمون خوردیم» عزای دنیا به دلم افتاد که چطور می‌شه از نهار گذشت! که
خاله جان به دادم رسید و گفت:
« پاشین پدرسوخته‌ها. برای منم کلاس می‌ذارین! از صبح اینجایید. کجا ناهار خوردین » ؟
کاش به خواهرش
یاد می‌داد به‌جای این‌همه ادا اصول و سرمونی، یادمان دهد، خواهر همیشه خواهر است
که این‌طور هر کدام در یک سنگر پنهان نمانیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...