۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

عقده‌های، از ما بهترونی

گفت: در چه رشتة الهی تحصیل کردی؟
ماتم برد و پاهام شروع به لرزیدن کرد. با تردید گفتم: نمی‌دونستم رشتة الهی رو باید یاد گرفت. فکر می‌کردم چنگ انداختنی‌ست؟
گفت: این حرف‌ها حد تو نیست. تو چه حقی داری از خدا حرف بزنی؟: یا تعبیر و تفصیرش کنی. اونم با این زبون الکن و لال و پتی؟
گفتم: والله حق رو که فکر کردم دارم و خدا مال منم هست. اما گلی هم یه لال‌پتی مثل بچه‌های دیگه‌است

گفت: بچه‌های دیگه غلط می‌کنند وقتی بلد نیستن حرف بزنند دنبال خدا بگردن، گلی تو هم با همة بیسوادیت روش
گفتم: ببخشید! می‌شه بگید وقتی یه بچه ازت می‌پرسه اگه خدا تو منم هست، پس چرا باید برم جهنم؟ شما چه جواب می‌دی؟

گفت: بچه خیلی غلط کرده فکر کنه خدا در اوست. خدا فقط روحش رو در آدم دمید.
فکر کن! فقط هم در آدم، نه حتی حوا
گفتم: ببخشید اونوقت روح ما از جنس چیه؟

گفت : هر چی هست از روح خدا نیست. چهل ساله خدا درس می‌دم و دو تعریف بیشتر نداره
به بچه می‌گم: ببین چه آب خنگ و زلالی! این نشون می‌ده که خدای مهربانی‌ست
به دانشجوم هم می‌گم: ببین چه انار لفاف در لفافه‌ای‌ست! این نشانة حکمت و خرد خداوند‌ست. به‌علاوه آنچه که بشر از خدا باید می‌دونست، آقای قرائتی در این بیست و پنج سال نوشته و کمک شما لازم نیست

گفتم: ببخشید من اگر این رو تحویل گلی بدم می‌گه: چرا از اولش نگفته بودی آقای ادیسون یعنی، همون خدا؟
دانشجوتون هم یا مثل من از شما می‌ترسه و منتظر نمره‌است که خفه می‌شه. یا اندازه‌اش همینه که خدا رو یادش بدن
کتاب رو پرت کرد اون‌طرف اتاق و گفت: برو تا یاد بگیری خدا کیست؟
به گمانم منظورش خودش بود
هنوز بعضی شب‌ها این صحنه وقت خواب منو اندازة جهندم گلی می‌ترسونه که از اول همین‌طوری چه چیزها که در باورمون نچپاندن؟! پناه می‌آورم به تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...