۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

مرز


روز انرژی بری بود و خیلی خسته کننده. فکر می‌کنم سه طبقه را هفده بار بالا و پایین رفتم تا سلسله مراتب دست از سرم برداشت و برگشتم خونه
با این‌که اول وقت رفتم بیرون ولی به گرمای ظهر رسیدم و آفتاب تلخ ظهرش کمی آزارم داد
خب خدایا شکرت که اسبابش رو دادی که دردسرش هم چشیده بشه و یادم بیفته که بگم : الهی شکرکه هیچ وقت درمانده و ناتوانم نکردی
حالا اگر گاه مجبور به طی راهی و پله‌هایی می‌شم که سخته شکرانه‌اش بیشتر از نبودنشه
تا اینجا گذارش خستگی بود در مسیر موفقیت. مطمئن باش اگر بی‌نتیجه برمی‌گشتم، الان دیگه نای پشت میز نشستن هم نمونده بود
شکر که امروز، همه جوره اخبار و نتیجه‌های خوب بود. چه از راه مخابرات و چه از معجزات امداد غیبی
من بهش می‌گم: اعجاز معیشت متوکلین به خدا
البته نه توکل به سبک زیره آبت می‌دم
توکل و باور به مدل: سسامی باز شو علی‌بابا
این‌جوری نفست خنک و بهشتی می‌شه، وقتی می‌بینی عمرت را در باورهای پوچ یکسره نباخته‌ای و هستی با تو در ارتباط و مبادله‌ است
باز هم شکر که باورت رو به‌من هدیه دادی. حتی به بهای تجربه مرگ
دمت گرم
دو حرف. یکی سرد یعنی مرگ دیگری گرم، یعنی زندگی
به همین سادگی با داشتن سه حرف فارسی می‌تونی دو مفهوم کامل از زندگی بسازی
بیا گرمش کنیم؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...