از وقتی شبها پنجرة قدی اتاق رو باز میذارم، صبح حدود ساعت هفت با مهمونهای ناخوندهای که از ریسمانهای نسترن یا امین الدوله آویزان و بازی میکنند، بیدار میشم
مثل سیندرلا
دیگه حسابی که خواب از سرم میپره و میرم برای چای احمد معروف؛ گنجشکها رفتن و نوبت کبوترها رسیده
البته دو سالی هست که یک لونه کبوتر بالای کولر یه شبه سبز شده و یه جفت که معلومم نیست همیشه همون یک جفت اول باشه؛ لونه دارن و از اون بالا فیسی به این کبوتر پایینی ها میدن که بیا و ببین
وقت کبوترها، تقریبا مقارن با ساعت چای صبح میشه و من مثل اجل معلق میام و پرشون میدم
نه عزیزم برای دین به طبیعت همین یک جفت کافیست، چون حداقل احترامم رو دارن در بالکنی کثافت کاری نمیکنند
امروز چندتا گلدون هم عوض کردم که خیلی حال داد، فقط از یه چیزی سر در نیاوردم، با اینکه گلدانها به بزرگتر تبدیل شده بود آخر کار من نصف کیسه هم خاک اضافه آوردم که اصلا نداشتم
این دیگه تیوی نیست بگم کارخونه اضافه گذاشته؟
اگه جنگل بودم هم میگفتم « هفت کوتوله برام آوردن. »خلاصه که تا اذان ظهر با حال بالکنی منم رفتم. گو اینکه از اول صبح دفتر دستک و بردم بیرون و گفتم نت بازی تعطیل تا مثل بچه آدم چهار صفحه کار کنی
من از اولشم زوری، پخی نشدم
وسوسه نذاشت و تا پوست حال کردم
هرچی به صبح تا ظهر فکر میکنم، انگار همه چیز در بعد دیگری اتفاق افتاده و من حسی غیر از حس همیشه از اینجا داشتم
حتی از پریا که بین گلدانها نشست و مثل همیشه حرف میزد
من در اکنون باغبونی کردم و تا پوست خاک رو میفهمیدم
بعد پریا به تاق رفت و ساز مینواخت و روح من کودکانه بین گلها میرقصید
عین یک رویا، به گمانم
بهشت همینجاست؟
مثل سیندرلا
دیگه حسابی که خواب از سرم میپره و میرم برای چای احمد معروف؛ گنجشکها رفتن و نوبت کبوترها رسیده
البته دو سالی هست که یک لونه کبوتر بالای کولر یه شبه سبز شده و یه جفت که معلومم نیست همیشه همون یک جفت اول باشه؛ لونه دارن و از اون بالا فیسی به این کبوتر پایینی ها میدن که بیا و ببین
وقت کبوترها، تقریبا مقارن با ساعت چای صبح میشه و من مثل اجل معلق میام و پرشون میدم
نه عزیزم برای دین به طبیعت همین یک جفت کافیست، چون حداقل احترامم رو دارن در بالکنی کثافت کاری نمیکنند
امروز چندتا گلدون هم عوض کردم که خیلی حال داد، فقط از یه چیزی سر در نیاوردم، با اینکه گلدانها به بزرگتر تبدیل شده بود آخر کار من نصف کیسه هم خاک اضافه آوردم که اصلا نداشتم
این دیگه تیوی نیست بگم کارخونه اضافه گذاشته؟
اگه جنگل بودم هم میگفتم « هفت کوتوله برام آوردن. »خلاصه که تا اذان ظهر با حال بالکنی منم رفتم. گو اینکه از اول صبح دفتر دستک و بردم بیرون و گفتم نت بازی تعطیل تا مثل بچه آدم چهار صفحه کار کنی
من از اولشم زوری، پخی نشدم
وسوسه نذاشت و تا پوست حال کردم
هرچی به صبح تا ظهر فکر میکنم، انگار همه چیز در بعد دیگری اتفاق افتاده و من حسی غیر از حس همیشه از اینجا داشتم
حتی از پریا که بین گلدانها نشست و مثل همیشه حرف میزد
من در اکنون باغبونی کردم و تا پوست خاک رو میفهمیدم
بعد پریا به تاق رفت و ساز مینواخت و روح من کودکانه بین گلها میرقصید
عین یک رویا، به گمانم
بهشت همینجاست؟
حواست باشه خاک های اضافه رو دور نریزی. چند روز که پای گلدونها رو آب بدی کم کم می بینی خاکش فشرده شده و باید خاک بهشون اضافه کنی. (بالاخره این دکتری ما هم یه جایی به درد خوردlooooool (.
پاسخحذفمردم از بس هی گفتی : دکتر دکتر واشقانی loooooool.
آدم باید خودش عاقل باشه
پاسخحذفدر فشرده نگاری که خدمت ایشون ارسال کردم، این را شدیدایادآوری کردم
بهعلاوه ذکر فاصلة کیلومتری حضور دو نفر از دانشگاه همدان تا Kath...... Universiteit , , Belgium
و رفتن آبروی همشهری های مانده در وطن نزد مهاجران کوچ نشین
خب فقط باید از آدمها و قوانین یک سرزمین فراری شد
گرنه جغرافیا که حرف نداره
eee az koja esm daneshgah mano peyda kardi, oooh,
پاسخحذف