۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

رهایی

خوشم می‌آد از آدم‌های چیز فهم. درست زدی به هدف
همین‌طوره که می‌گی« من‌هم برای فرار از تنهایی یا مواجه شدن با خودم دنبال عشقم و عشق یکی از مفرهایی‌ست که از طریقش می‌تونیم از خودمون به یکی دیگه پناه ببریم» اما، با این تفاوت
من دنبال عشقم
نه گول زنک لحظه‌ای
عشقی که لیاقت می‌خواد
در نتیجه منم تنها موندم و به‌جای فرار سعی دارم به لیاقت‌های خودم افزون کنم
اما نه برای دو دستی چسبیدن، بعدش
بلکه برای رها شدن از عشق
این تنها تجربه‌ایست که ذهنم همیشه باهاش درگیره و نمی‌ذاره به مرکز درونی وصل باشم و باید تا نمردم
این تجربه رو تموم کنم که دیگه برای خاطر عشق به زمین برنگردم و روز از نو و روزی از نو و فراموشی و کودکی
البته استاد بزرگوار امروزبسیار من رو مورد لطف و عنایت خود قرار دادن و ‌فرمودند: « برو گم‌شو »
تو تا ابد آدم نمی‌شی
تاوقتی دنبال این مزخرفاتی و درگیر عالم عشقی نمی‌تونی خودت رو بشناسی و این تنها راه نجات ما از روزمرگی، پیری و مرگه
ولی به جان مامانم اینا من یکی اصلا تمایلی به جاودانگی ندارم.
لااقل نه در زمین
اونم راست می‌گه، تو هم راست می‌گی، منم راست می‌گم.
موضوع و شرط اول، ایمان یا باوره و باوره من می‌گه این‌طوری جواب می‌گیره
باور تو اون‌طور
باور اون یکی با یک دخیل به یک حرم کوچک و دور افتاده
استاد در بیابان و گم‌نامی
و دیگری به مدینة فاضله
مهم باور من یا توست که عمل می‌کنه
وگرنه همین نخواستن استادبه خواستی قوی‌تر از خواستن من بدل شده که همچنان حیرونم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...