۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

زندگی








از هشت صبح تا حدود سه من اینجا هستم,یعنی اتاق کار روزانه.

خدایا من چنی شیکم!





همه زندگی همین شکله








هربار من عکس های انتخابی خودم را از این بالکنی اینجا می ذارم و فیس زیبایش رو می دم. این انتخاب من از زاویه دید دنیای منه.






این انار بهشتی ست










اینم رازقی معروفه که البته همه گل‌ها غنچه‌است و هنوز باز نشده

به نظرم قبل از امین الدوله و ریحان
بهترین رایحه هستی
عطر رازقی است


یا این خانم کبوتر همسایه گرام و محترم منه که بالای برزنت کولر جاخوش کرده و منتظره
بچه‌ای ست که در تخم خوابیده










اینم میز کارم
خدا من چنی شیکم



یا این از همه مهمتر صدای رقص باد رو به گوشم می رسونه
این کل بالکنی من در طبقه پنجم خیابان بهارشمالی ست
خب




حالا می شه نگاه رو چرخونه و اینم دید
اینم می شه دید



ولی چه اصراریه که من ته این بالکنی که به میز باغبانی معروف شده را هم نگاه کنم؟
هست. در موقع مصرف کار برد بسیاری هم داره. دیش ماهواره اونجاست که ساعات تنهایی پریا رو پر می کنه.
میز منقل هست که روش کباب درست می کنم

و گلدان های خالی که به یادم می آره بعضی از این ها چقدر بودن و حالا بزرگ شدن


مثل زندگی






می تونی زیبایی هاش رو منظر دیدت کنی و از اون ها بسیار لذت ببری.







یا می تونی زوم کنی رو
ی میز باغبونی یا خونه های دیگه و چراغ هایی که
خاموش و روشن می شه رو چرتکه بندازم و بگم:
خدایا چرا بین این همه آدم من تنهام؟






ولی نیستم. هر کدوم این گل ها به دلیل خودشون برام عزیزند، حتی خانم کبوتر و آقای شوهرش.

فقط نظاره هر یک از این ها کافی ست تا به نظم و امنیت هستی ایمان بیاورم


ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سبز




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...