۱۳۸۷ تیر ۲, یکشنبه

ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



خستة خسته اومدم خونه و کسی نیست
اینم همیشه قسمت من بوده. مرد هم نشدیم لااقل وقتی به خونه می‌آم یکی منتظرم باشه. بگه نان آور خانه آمدینو و از این رویاهای کاذب مردونه
من اگر این‌بار به دنیا بیام، مرد می‌شم. لااقل وقتی مردی، یه حسابی ازت می‌برن و می‌تونی چارتا زور بگی و حساب بکشی
ولی این‌طوری هم چشمم چارتا باید کانون گرم خانواده را گرم نگه‌دارم که همچنان معجزه این اطراف پرسه بزنه و اندوهی به دل‌ها راه نیابه و همچنان صبح که چشم باز می‌کنم به یاد هزینه دانشگاه‌های مختلف و قبض آب و برق بیفتم
عشقم نداریم که بگیم گور بابای صورتحساب و عشق و عشق است و صبح با فکرش بیدار بشم
نه تو رو خدا؛ اینم شد زندگی
تازه از همه مهمتر یه بابایی نیست از صبح تا شب به دلخوشی او را براه تهدید کنم که وای اگر پدرت بفهمه؟
پیرو معجزات اخیر و بیماری پریا قرار شد همه جوره امید و عشق و اینا رو حفظ کنیم تا بیماری برنگرده. در نتیجه به این نتیجه رسید که از اول دلش نمی‌خواست کامپیوتر بخونه. ولی خب حالا که بیشتر راه رو اومده خب حیفه که ولش کنه
اما، از اون‌جایی که از اول عاشق سازش بوده، تصمیم گرفت بره کنسرواتوار تست بده و از شانس گل به‌ای من قبول شد. حالا نمی‌دونم بخندم یا به یاد دو جور شهریه زار بزنم؟
دیگه همگی شاهدید که کار به جاهای باریک کشیده و موضوع از دینه به جامعة بشری حاد تر شده؛ واقعا وقتش نیست یک معجزةالهی صورت بگیره و عاشق بشم؟
هان؟
یه ذره؟
قد نوک انگشت کوچیکه هم باشه جوابگوست‌ها! یخورده فکر کن بعد تصمیم بگیر
بچه‌ها هیس ! حولش نکنید خدا داره فکر می‌کنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...