۱۳۸۷ خرداد ۲۴, جمعه

کمدی الهی


وای نه به‌خدا!
منظورم اون اصل کاری نیست.
اون همه جوره راه رو برای همه باز گذاشته و امکاناتش رو هم داده همون وقت معروف، نفخة فیه من الروحی که دمید در ما
منظورم این یکی خدای دم دستی و درونی‌ست که مورد قهر واقع شده. انگاری که از این یله دادن خیلی حال کرده و ما هم صبح تا شب مناجات و دعا به درگاه ربانی و طرف عین خیالش هم نیست
خب منم رفتم قهر و بهش انرژی کیهانی نمی‌رسونم بلکه یه تکونی به خودش بده و یاد مرکز بیفته و بلکه اندکی خدایی کنه و ما از این برزخ، چه کنم خارج بشیم
بد جوری گرفتار برزخ تا دوزخ ذهن شدم و نمی‌تونم ازش خارج بشم

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...