خب امروز روز بیکاری و استراحت
طبق معمول صبح که چشم باز کردم تا حالا یا به این فکر کردم که، چرا اتاق کج یا راسته؟
چرا من باید همیشه تنها باشم؟
چرا فلانی فلان کرد و یا اینکه چرا من اصلا این مدلی آفریده شدم و الی آخر
البته باز جای شکر داره که به مطالب بیهودهای که به من مربوط نیست گیر نمیدم. مردم وقتی بیکارن به هر چه شد فکر میکنند و اکثر غصه میخورند که چرا منه حیوونه؟ باید ............... الی آخر
اینها همه محصول ذهن ماست و بیحاصل. ولی پدرجان منهم موتور ندارم که بتونم شبانه روز کار کنم که به تنهایی نیاندیشم
امروز را شاید کمی بر تجسم کار کنم و روح الهی را بارور و بهکار اندازم. متاسفانه آنچه که ما از دست دادیم با سیبتلخ حوا، همان قدرت اراده
تجسم
و خلاقیت خدای گونه ماست
بچگی در این کار استاد بودم. ته کلاس، در خانه و بالای درخت همیشه در عوالم رویا غوطه میخوردم
یادمه همیشه دوست داشتم با دیگران فرق داشته باشم
حتی وقتی در دبیرستان مرجان تحصیل میکردم گمانم بر این بود که نکردن کارهای دیگران
دوست نداشتن سایر تعلقات این دختران و هر آنچه که طبیعی بود من را از آنها تفکیک و ممتاز میکنه. اما نمیدونستم این امتیاز تنهایی رو با خودم حمل میکنم
حالا هم که جا برای تجسم نمونده. یا باید کار کنم که خب شکر پروردگار اصول کارم همه گونه تجسمیست. یا باید مواظب سکوت ذهن باشم که سر از محلههای تاریک در نیاره
باید ازبچگی خیلی جدی فقط بر تجسم خدایگونه کار کرد که وقتی گفتی: موجود باش. واقعا چیزی برابر نظرت وجود داشته باشه که بشه
that's way too cool.
پاسخحذف