۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

ای، جانم



وقتی قرار شد در بهشت ول بزنم، شروع کردم در اطراف به مشاهده و مکاشفه. در واقع می‌توان صادقانه گفت: فقط گلی بودم
نه سیب تلخ و نه شیرین
در این گردش فرح‌بخش صبح‌گاهی بزرگترین واقعة چند روز اخیر در بهشت را کشف کردم که از لذت زیبایی‌ش سیری نداشتم
تولد
زندگی
شیرین
همه چیز
برای شقایق که عمرش یک شب و روزه عبور ثانیه‌ها به قاعدة درک شقایق یک عمر است
و برای کبوتر همه عمر از کودکی تا مرگ به‌قاعدة کفتر چایی‌ بیش نخواهد بود.
خیلی،
خیلی ،
خیلی حال کردم وقتی دیدم همسایه‌مون بچه دار شده
فقط حیرونم اینکه صبح تا شب اون بالا یا خودش و یا به نوبت جفتش روی این لونه نشستن این بدبخت چطور نفس می‌کشه؟ من فکر می‌کردم با این‌همه گارد و بیا برو هنوز توی تخمه
ببین تورو خدا

چقدر زیباست.
هنوز پر در نیاورده و همة جهانش همین برزنت کولر و اتاقکشه.
طفلی انقدر شعور نداشت بفهمه دوربین مادرش نیست، باید می‌دیدی چه ذوقی می‌کرد
خلاصه که من امید، میلاد، زیبایی، زندگی، و عشق را در بهشت دیدم
قدم نو رسیدة ما به خیر و برکت و نیکویی

۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...