۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

از سامسون تا گضنفر



بدتر از این نمی‌شه که به خودت بیای و ببینی با دو روز غفلت نسترن‌های نازنینت
شته زده
اونم چه شته‌هایی. به این گندگی. نه یه کم کوچیکتر
یهو دست و دلم باهم لرزید با سپماش و افتادم به‌جون شته‌ها
خب این نسترن‌ها شاید پیش هر کس دیگری بودن، الان در خاک باغچه و فضای بهتری داشتند
اما این‌جا این فقط منم که از بودن‌شون لذت می‌برم
پس مسئول‌شون هم من هستم تا این مبادلة انرژی همیشه برقرار باشه
نسترن، امین‌الدوله، یاس هلندی و آبشار طلا همه دیوار سبزی کشیدن
بین منو و تیرآهن، فریاد، بوق بی‌وقته و ظاهر نازیبای پشت بام بعضی از خونه‌ها
که روی هر کدوم یک خروار قارچ روییده
همه از خانوادة توهم زا و روان‌گردان‌ها هستند
باور کن
در خسته ترین ساعت شب، بشین یه ققنوس نگاه کن یا نمی‌خوای سامسون خستگی از تنت می‌ره و چنان رفتی وسط فیلم و یکی از اون‌ها شدی که کم‌کم به چشیدن هشت‌پای زنده فکر می‌کنی
از سادگی تو رو ول می‌کنه. همه‌اش آرامش و سکوت و سبزی
از سادگی قالبت یهو می‌شکنه و خودت می‌شی. خودی که الان به این محله‌های ساکت و عشق‌های ساده و جدی احتیاج داره
گرنه
ممکنه سر از جنون تیراندازی به سی و چند نفر آدم در یک پادگان نظامی دربیاری
خلاصه که امروز هم روزی بود و گذشت ولی فردا هنوز باقی هست و ادامه خواهد داشت
خدایا یه شوهر بهم بده.
جهنم عاشقش نشم.
فقط به‌جای من فکر کنه و تصمیم بگیره تا سر صبر به نسترن‌ها برسم
گور بابای درک، عشق و عاشق
ما نخواستیم بریم باغبونی کنیم
نخواستیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...