۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

نیمة هورمونی من 2



با آغاز دورة بلوغ سمت و سوی نگاه هم‌بازی‌ها تفاوت پیدا کرد و با اندکی تاخیر
درم هورمون‌ها شروع به تعاریف جدیدی از این جنس مخالف که تا همان زمان‌ها خیلی‌هم موافق بود
آغاز شد و به تدریج هم‌بازی کیهانی از یادم رفت و شدم مقل دخترای شمسی خانم
نه خاله اتی. نمی‌شد اون‌ها تند تند شوهر کنند و منی که چند سال ازشون کوچ‌کتر بودم جا بمونم
خب من خیلی مهم و عزیز کردة بی‌بی‌جهان که نباید در هیچ چیز از کسی کم می‌آورد
و مثل ابله به ‌توان " n " بعد از کلی مبارزات و چنگ و دندون از لج خانم والده
در نوزده سالگی یه روز بی خبر و بی اجازه رفتیم زن شوهرمون شدیم
تا ده‌سال آینده رو فراموش کن که نه نیمه، نه هم‌‌بازی هیچی نبود مگر آقای شوهری که دم به دم خون به دلم می‌کرد
بعد از ده سال هم باز یه پنج شش سالی هنوز دنبال پروژة آقای شوهر بعدی بودم ............. تا
تصادف و مرگ
اون‌جا حالا بماند که چه‌طوری و چی‌شد که ما قرار از یاد رفته را با افسوسی از ته دل، ناموجود
آهی برآوردیم و گفتیم: آخ
همون آخ معروفی که همیشه جناغ سینه‌ام رو می‌سوزونه
مثل یه عهد، یه میثاق که یادم نره که باز یادم رفته بود و باید هرطور شده به قرار ملاقات برسم
از این‌جا دیگه خریدار و ول در بازار مشابهات می‌گشتم
هر کی می‌رسید و پیشنهادی داده می‌شد. زود می‌گفتم: نه قربان شرمنده. با یکی قرار دارم
و نمی‌دونم چرا این لاکردارها هر کدوم که به ما رسیدن با یکی قرار داشتند
و من غرق تعجب که: چه جالب! پس تو هم منتظر نیمه دیگرتی؟
راست می‌گی؟
آره. خب.....شاید مال منم تو باشی؟
اما زود دست‌شون رو خوندم اینا به هرکی هر چی لازم باشه اولش می‌گن. از نیمه
تا خشت و تیرآهن و ملات بین آجرها
زیاد شد
باقیش باشه پست بعد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...