۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

باغبانی در رنگین کمان




یه گلدان بزرگ سیکاس دارم.
گاهی برگ‌ گلدان‌های دیگه می‌ریزه بین شاخک‌های اطرافش گیر می‌کنه
همیشه جاش پشت سرمنه.
یعنی به هر ترتیب این‌جوری پیش می‌آد که با فاصلة نیم‌متری هم زندگی می‌کنیم
الان که دارم ازش می‌گم، انگار می‌فهمه انرژی‌هام چسبیده بهش و غرق تفکرش شدم، پشتم گرم شده
یه‌جور حس خاص و سبز که به شریان‌های انرژی‌م می‌ریزه و انگار درکش می‌کنم
این‌همه گل‌آقا خوندین و مورد دار که نشده هیچی. معروفم شد.
اینارو هم کارشناسی نکن. حال می‌کنی فقط بخون.
کلمات ابزار ذهنی‌ست و جهانی‌که ازش حرف می‌زنم، جهان بی‌ذهنی و دگرگون شدن مفاهیم زبانی‌ست
الان به سلامتی انرژی‌ها همه رقم توپ داغونش نمی‌کنه و خلاصه می‌گفتم: قبل از نشستن پشت میز حس کردم باید خوب نگاهش کنم
شاخه و برگ‌های ریز بین برگ‌ها و شاخک‌های پایین‌ش گیر کرده بود
قسمت دشوارش همین‌جاست، نوک تیغی دارن و وقت پاکسازی به انگشتام فرو
می‌ره
دلم نمی‌آد با چوب و برس بیفتم به جونش، ترجیح می‌دم طوری باهاش رفتار کنم که
دوست دارم باهام رفتار کنن
راستش دروغ چرا؟
تا قبر چهارانگشتم نیست
من‌که دنیا رو این‌طوری یافتم
مثل استخری که کنارش ایستادی و سنگی درونش می‌اندازی.
نقطة فرود سنگ آغاز موج‌ها و پایان آن، همان‌جایی‌ست که تو ایستاده‌ای
پس تو هم بی‌بهره نخواهی بود

منم به گل‌هام تا ماشینم احترام می‌ذارم
باور کن بارها مچ خودم رو گرفتم که با یک عبور سادة ذهنی
ترس از خراب شدنش، وسط خیابون موندم و کار به امداد خودرو رسیده
در نتیجه مواظب ذهن خودم و کاری نمی‌کنم که منتظر عقبه‌اش بشینم
خلاصه که اصلا یه چی دیگه می‌خواستم بگم،

شد این‌همه حدیث من تا من
قصه این‌که اقتدار گیاه تا این‌جا آورده‌اش
و من‌که مسئولش باشم باید مواظبت کنم و بهش برسم،‌این‌هم از اقتدار و انتخاب گیاه بوده
یعنی با 175 قد، اقتدارمون قد این سیکاس نبود ؟
هی تنهایی، بی ‌باغبونی که بهت برسه، گاه نوازشت کنه
نگران نور و دمای اتاق باشه ........
نه ..........این‌ها رو فراموش کن، .............. شد قصة سیندرلا، همون باغبون کفایت بود


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...