۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

بازگشت از سفر



تو می‌دونی ساعت چنده؟
مزنه وقت و موقع و اینا منظورمه
به ساعت دیواری قدیمی اتاق من نزدیک خروس خون، دمای کله‌پاچه و حواشی ، خزینه است و .......
اما خوابم نمی‌بره نه که نخوام کلی مذاکرات هفت + دو و سه و نه هم با بالشت محترم انجام شد اما بی‌نتیجه
عین مسئلة هسته‌ای و تحریم بنزین و از این چیزا
تنها کاری که از دستم براومد پهن کردن و یا انداختن لنگ معروف و مبارک به میانة میدان است و بس
همه این‌ها حرف بی‌خود.
اسمش رو هر چی حال می‌کنی بذار. من شاکی‌ام
بدمدل
نافرم
بی‌ریخت
بدترکیب
اما دلیل نمی‌شه به قهر و غضب برم و بی‌خیال داستان عمل و پریا بشم
هرکاری بنا باشه انجام بدم بعد از این عمل
مسئولم.
نمی‌تونم با خشمم روی زندگی یکی دیگه ورق بکشم
حتا اگه یه موجود دیوونة احمق و خودخواه باشه،
شهرزادم و باید به سبک شهرزاد به مسئولیت‌هام عمل کنم
ما که عمری کردیم و گفتند نکرد نیست
اینم بذار تو لیست نکرده‌هام عزیز
این چیزی بود که نمی‌ذاشت تصمیم به سفر بگیرم
به قدر ده‌تا سفر فکرم امروز خسته شد بسکه به راه و مسیر
و سمت و سو فکر کردم
مخ‌چه‌ام قلنج کرده
کاش یکی با پا روش راه بره


لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...