تا حالا چندبار فکر کردی عاشق شدی؟
تا حالا چهقدر از عمرت پای یک توهم عشق تباه شده؟
اصلا تا حالا شده انقدر عاشق باشی که همه چیز را فقط برای او بخوای؟
بیخودخواهی. بی تملک و تصرف؟
تاحالا از عشق تب کردی؟ چنان تبی که الانهست زندگی رو تموم کنی؟
یا از میل به غذا و زندگی رو از دست بدی و فکری جز او نداشته باشی؟
البته مقدار متنابهی تا اندک میشه این علائم را به بیماری نسبت داد
ولی اسم همهاش عشق میشه. مثل عشقه که دور گیاه میپیچه و ازش چیزی نمیمونه
خب تا حالا چندبار بعد از عبور از این نقطه
به تنفر رسیدی؟
به انزجار یا خشمی که نخواهی حتا یکبار دیگه نگاهش کنی
حتا نمیخوای اسمش رو بشنوی یا حتا خاطراتش را مرور کنی
حتا عکسها و نامههاش رو ریز ریز یا متمدنانه، در ایمیل باکس دیلیت کنی
تا حالا فکر کردی چی میتونه این همه تفاوت زمین تا آسمونی نسبت به یک آدم در ما ایجاد کنه؟
فاصلة عشق تا نفرت، چند ساعت راهه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر