باور کن مدتیست سعی میکنم آدم ببینم، ایراد نگیرم
با مثبت اندیشی قدم بردارم و ......... برو تا تعریف دگر گون شدة من تا من
و به سادگی، همیشههای گذشته میبینم قرار نیست همه با هم جور دربیان
بعضی حتا مناسب برای یک رفاقت صمیمانه و ساده هم نیستن
خب تعریف اکسیژن همیشه " H2O " بوده یا نه؟
فورمول منم همیشه در نبضم تعریف میشده
وقتی نبضت همچنان ماسیده و به هیچ هیجانی نمیکشه، میتونی بگی جذبم نکرد
ولی چندبار؟
همه؟
مگه میشه؟
نکنه فکر کردی تحفهای؟
بالاخره اون قدیما همینطوری مقدمتا دلمان میخواست برای بار دو و سه هم یکی رو ببینیم
حالا چرا اصلا؟
حتا حوصله و فکر به پیشنهادش رو ندارم
وقتی هم اونور میز میشینم، هی خودم و پنگول میکشم ، تا آخرش خانوم باشم
یا یه چی نگم و حال یارو اندر پیت فرو کنم
وای که اگه این اتفاق در جمع باشه و آدم ناشی به کاهدون بزنه که من باشم
تا آخرش رو خودت بخون
خب همه اینا که چی؟
به چه افتخاری میرسه؟
چه هنری در این همه فرار از این جنس مورد نیاز نهفته است؟
خوبیش به همین مواد اولیه، مواد لازم، مواد مورد نیاز بودنشه، نه؟
در همین اینکه نباشه زندگی دیناری نمیارزه، ولی نبودنش اگر کش پیدا کنه هم بیماریست
حالا نگرانی و کشف امشب
ممکنه یه جایی، در قسمتی از مغز وجود داشته باشه که در مرور زمان از کار میافته و تو دیگه خودت رو ریز ریز هم بکنی، عاشق نشی؟
ها مگه چیه؟ مگه مردا از مردی نمیافتن و زنها یائسه نمیشن؟
شاید این هم از اقلامیست که دستمون خط خورده و ننوشتیم جایی؟
میدونی از آخرین باری که دلم خواسته یکی رو دو سه بار ببینم، تا الان چندین هزار سال، نوری و میلادی و شمسی و قمری گذشته؟
اگر در عصر دانیال نبی نبوده باشه
حتما عصر مانی بوده
ایقربون این مانی که چه دین باحالی
خلاصه که یعنی شمام بله؟
یا این مربوط به نقص فنیست و میشه با مثبت نگری ازش عبور کرد و دوباره به کسی دل داد؟
آخی.......... گفتم: دل
دلم آتیش گرفت واسه خودم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر