۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

آنیما


عرض نکردم؟
گفتم نقاشی
هوس رنگ کرد دلم
بمیرم برات دلم که تو چنی ساده‌ای روله‌ام
با همین چیزا هی الکی الکی و ساده به خودت گفتی: 

چنی خوشبختم. هر وقت هر کار دلم خواست می‌کنم
یکی نیست بگه، عامو
مردم این وقت شب.
کپه لالا.
نه؟
درد دل ، عشقولانه،
صفا سیتی
تو پُز، چی رو می‌دی؟
فکر کن چرا از تنهایی باید نقاشی کنی

ولی راستش رو بخوای
وقتی هم که زن آقای شوهرمون بودیم هم کارگاه داشتیم، مکتب هم می‌رفتیم
تازه بعد از زر و زور بچه آخر شب، 

تایم کارگاه شروع می‌شد
خب
البته آقا یا غایب بود و....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...