۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

شهرزاد کوچولو



عکس
دیشب موقع اسکن، عکس‌ها وقتی گوشه به گوشة زوایای عکس را بزرگ می‌کردم و عکسی دوباره می‌ساختم

وقتی تمام اون خاطرات چنان درم تازه شد که قلبم درد گرفت
وقتی
تا حد مرگ
بغض داشتم
و با یه خروار بغض خوابیدم. بابت همه چیزهایی که بود و حالا نیست
گذشته، پشت سر، یاد پدر، باغ تفرش، آقای شوهر، خانواده، مادر، برادر تمام اسنادی که از اعتبار ساقط شده و شکل باخته
دیگه حتا اگر اون زمان دوباره سازی هم بشه، محال اون حس‌ها تازه بشه
چون از من تا تاریخ گذشته، 

خروارها تجربة تلخ مونده که تنها راه نجاتم رو فرار از همه این‌ها قرار داده
و اما من با این همه بد، باورم نمی‌شه
مرور اجباری و بی‌قصد دیشب یه من تازه‌ای را بیدار کرده؟
اما موضوع مهم این‌جاست. سوال
1- دوباره کلی انرژی تازه ریختم پشت سر که انقدر پر از حس اون زمانم و یه چیزی بهم اضافه شده
انگار بخشی از خودم
یا باور و شناخت و یا شاید دوباره بینی پرونده‌هایی که به عمد پنهان کرده بودم
انکار درد زندگی را کمتر می‌کنه
2- تو نستم مقدار متنابهی از انرژی‌های جامونده رو
با خودم برگردونم که این همه تازه شدم؟
می‌دونی چیه؟
نه . هنوز نگفتم که بدونی
یعنی اگر بشینی مرور هیچ بعید نیست دوباره واقعا جوان شد؟
فکر می‌کردم اینا فقط از دروس سالکین کهن بوده؟ انگاری واقعا کاربرد حقیقی داره؟
حتا با فیزیک هم شندنی به نظر می‌رسه. انرژی از بین نمی‌ره و همه انرژی‌هایی که با احساسات متفاوت در خاطرات ، در مسیر زندگی ریختیم
یه جا در زمان جا مونده. هر بار کانون ادراک در زمان می‌چرخه، دوباره فیوزهای همون زمان شارژ می‌شه
باید فقط روی کانون ادراک کار کنم تا از این احوال پریشون
نجات پیدا کنم. از بیرون انتظار معجزی نیست و دارم زمان از دست می‌دم
حالا کی ؟ چطور باید روی جابه‌جایی این کار کنه؟ فکر کنم ترتیب مرور از طریق همین اسکن باقی عکس‌ها بتونه کمک کنه؟
بریم ببینیم امروز چه خبره؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...