یه چیزی هست به نام کرم. هم خاکی داریم و هم انسانی و نباتی
امروز دنبال کشف کرم در ذهن خودمم
همون کرمی که نمیذاره مثل بچه آدم کار کنم.
از صبح به خودم قول دادم فقط کار کنم. روی کتابم. نقاشی مال شباست
درنتیجه هم دارم کار میکنم. اما اگر این کرم کوفتی گذاشت
هی وسوسهام میکنه بیام یه چی بگم و برم.
یا صفحه کانتر را باز کنم ببینم کی اومده کی نه؟
یا یهو ویرش میگیره چندتا از گلدانها رو بیاره تو چون با این هوا ممکنه تا شب خراب بشن
خلاصه این وسط از آش پختم تا کار خونه و گلداری
تازه یه صفحه نوشتم
نه که فکر کنی این کرم تازه پیدا شده.
خیر قربان، بنده همه عمرم شاگرد تنبل بودم
اونموقع هم باید وقت درس به همه چیز فکر میکردم الا درس
فقط تابستونا دلم تنگ میشد که مدرسه تعطیل بود. وگرنه چیزی که تکلیف میشه، به من جواب نمیده
اینم تکلیف من به منه و بازم نمیتونم روی خط راستی که دیگران تعریفش کردن
راه برم
فکر کن
اگه بنا بود وبلاگ بنویسم تا الان یه ده پستی گذاشته بودم
اینجا ترس از هیچ قالب و پسندی نیست. من مینویسم، هر کی هم که حال میکنه میآد
اونجا ترس از داوری، نقد و ارشاد و قوانین نگارشی و ............... دست و پام رو چارچنگولی میبنده
کتاب مُفت هم خوندن نداره
وگرنه مینوشتم و در نت میذاشتم
تجربه بهم ثابت کرده. مردم تا پول بالای کتابی ندن، به زور میخونن
وقتی میخرن، دیگه بخاطر پولی که دادن هم شده
چندتا صفحه یکی هم که شده، کتاب رو تمام میکنن. چون دلش برای پولش میسوزه
نه برای قلم تو
خلاصه که ِکرمَم، نِشت
برم یهخورده کار کنم بعد میام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر