۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

کارگاه، خلقت



باز یه نموره ادا آدم درآوردم، روم زد بالا
بابا این طفلک بخواد هم نمی‌تونه برای ما کاری بکنه.
چون دائم مست
ما که موریم و یه نوک سوزن با چهارتا قلم‌موآبرنگ دیگه خدا را هم بنده نیستیم و معلوم نیست
بُعد چند انرژی یه‌جا بین زمین و آسمون، خرکیف‌یم
بابا تو دیگه چی هستی؟
فکر کن می‌شه از صبح خونه باشم و نیام این‌جا برای چهارخط نوشتن؟
یا این‌که صبح با این فکر چشم باز کنم که، اکه اونش این‌طور بشه و اینش‌م اون‌طوری کنم
خیلی بهتر می‌شه
گور بابای درک نور روز و اینا. باید کار کنم
هول هولی خونه رو روفتم و پریدم پشت سه پایه. مثل یه وعده تزریق یا چمی دونم تریاک منقلی‌ها
یه چی تو همون مایه. چون تو هم ول می‌شی دم سه‌پایه و نمی‌تونی تکون بخوری
خلاصه که چی می‌شد که دغدغه‌ای نبود جز خلقت؟
آی خوش به‌حالت
این می‌‌شه که رنگ‌های من بین دوزمانی را تصویر می‌کنه و مال تو
کل هستی
این یه‌بار رو بگم که حسابی بهت حسودیم شد
آقا تو آن‌لاین کاری نداری جز حال کردن و آفرینش نداری
کار تو در حیطة محاسبات و تجسمات انجام می‌شه و می‌گی باش
مال ما شرمنده که هر رقم با ابزار تعربف می‌شه و حالشم برای انسان محدود به ابزار همینه
باز دمت گرم که یه نخود روح الهی در ما دمیدی که بتونیم خودمون رو جمع کنیم
گرنه که چه شیر تو شیری می‌شد این حدیث آدم!
تو که فقط می‌آفرینی و کاری جز این نداری
به‌قول انیشتن که می‌گه خداوند هر لحظه در حال ساختن است

نه؟ ای قربونت که تو رب العالمینی و منم
می‌خوامت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...