۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

بزرگداشت، سال‌های دفاع مقدس




ما بچه بودیم و نسل قبل از ما همیشه بزرگ و سرور
ما بچه بودیم و دنبال فوتینا و شانسی می‌گشتیم و پسرا سواری مفتی پشت، کالسکه
نسل بزرگ اهل قلم و بحث‌های متجددانه و اکثرا سر و شکل‌ها یا شبیه هدایت بود
و یا تب فروغ داشت و رنگ، تابلوهای سهراب
بعد ما یه نموره قد کشیدیم و شدیم تو سری خور خونه که آدم هر چی بشه، بچه کوچیک خونه نشه
بزرگا شدن هیپی، ما رفتیم تو خواب گران هیپی‌ها و بزرگا برامون سمبلی شدن زودتر بزرگ بشیم و شلوار پاچه گشاد و کفش لژ دار بپوشیم و در جهان ول بزنیم
تا این‌جا که ما فقط تماشاچی بودیم و نون و ماست خودمون رو می‌خوردیم
که نوبة ما ‌شد و تب بانی‌ام
بزرگترا چاتانوگا و سورنتو می‌رفتن و کاخ جوانان شد رویای طلایی نسل ما
نفهمیدم هنو در تب و تاب داریوش و گوگوش بودیم که دیدیم بزگترا نعره می‌کشن و ریختن در خیابان‌ها و می‌گن مرگ بر شاه
این مرحلة ورود به کما بود
از این‌جا دیگه بزرگترا یا سبیل کمونیستی داشتن یا ریش و اوور کت آمریکایی
ما هم ک
ه هنوز بچه بودیم پشت پنجره‌ها
در مدارس هم تب انقلاب
تازه داشتیم یک هویت سیاسی برای خودمون دست و پا می‌کردیم که در دانشگاه کم نیاریم که
ضد هوایی ها راه افتادن و غم والدین شد فراری دادن بزرگا
باقی هم که یا بسیجی  و یا

زوری رفتن جبهه و بعضی هم پشت جبهه
مام که دیدیم تا اطلاع ثانوی درس و مشق تعطیله،  جمیعا مزدوج شدیم
از اون به بعد ما صف‌های کوپن و دفترچه بسیج را حفظ می‌کردیم و بزرگا یه درمیون افقی برمی‌گشتن
نسل ما و نسل های بعدتر هم در وقت مرگ و شهادت اومدن جزو بزرگترا و یکی‌یکی یا عمودی رفتن و افقی برگشتن
یا سالم رفتن و بی‌دست و پا برگشتن
بعضی هم که حتا خبرشون هم برنگشت و به افسانه‌ها پیوستن
ما موندیم بچه به بغل و آوارة پناه‌گاه و زیر پله‌های گوناگون
جنگ که تمام شد
بزگترا از اوور کت‌ها درآمدن و یقه‌های سفید و ریش و ماشین‌های چنین و مال‌های باد جنگ آورده
ما بودیم اعصاب‌های له شده و مردای از رده سلامت خارج شده
منقل و
وافور بود که
مثل قارچ از زمین سبز می‌شد
ما موندیم و منقل و وافور یا شلوارهای چندگانه بزرگترا و نسل‌های خودمون و بعدی
این اموال بادآورده و ماشین‌های رنگ و وارنگی که وارد بازار شد موجب پدید آمدن خانه‌های خالی شد
دیگه گروهی از اونایی که نیمی عمر را برای صف‌ها و کوپن‌ها خرج کرده بودن سر از زیر پل پارک وی و حاشیه عباس‌آباد درآوردن
و بزرگترای خسته از جنگ و لم داده در پای بساط منقل و وافور اون‌ها را هم پای بساط‌ها نشاندن
این همه زن بی‌صاحب و بی‌شانس ازدواج بعد از جنگ راهی داره غیر از رجوع به عصر پیغمبر و حرمسراهای قجری؟
مام سر از دفاتر تلاق
از این‌جا خونه‌های مجردی با خونه‌های تیمی جا عوض کرد و خانم نجیبای پشت اندرونی به پستو ها کشیده شدن
مرگ نسل‌های بعد از ما از این نقطه آغاز شد.
شدن لاستیک یدک بزرگترایی که از تو خواب صف و نداری را به‌طور موقت می‌گرفتن
ولی تهش معتاد می‌شدی یا زن خراب به هر حال فرقی نمی‌کرد
چون هالة جذاب جوانی و بکری رو از دست داده بودن، این دسته که دیگه نه این‌وری بودن و نه اون‌وری
بخش دیگه‌ای به
جامعه ما داد که بهتره اسمش را نبریم
پسرامونم که از صدقه برکت جنگ همه موجی و چند جنسیتی زیر پل کریمخان صاحب سرقفلی شدن
ما هم‌چنان
در پی تعریف یه هویتی به بزرگی هیپی‌ها، مایکل جکسون و یا عرفای چرخان بودیم
بزگترا یواش یواش آلزایمر گرفتن و مام دنبال بچه‌ها راه افتادیم
حالا ما و بزرگترا از برکت سال‌های دفاع مقدس از زندگی هیچ نفهمیدیم و
هنوز فکر می‌کنیم یه روز همه چیز درست می‌شه
به امید موجی سبز، بنفش یا آبی‌رنگ
بعد از این‌همه انتظار
از پی،دفاع مقدس

۴ نظر:

  1. بالا رفتیم ماست بود
    پایین اومدیم دوغ بود
    آخرهم کلاغه به خونه اش نرسید

    پاسخحذف
  2. اما قصة ما باور کن که هم راست بود
    و هم کلاغه به خونه‌اش رسید
    اونی که نرسید
    ما بودیم

    پاسخحذف
  3. قشنگ نوشتي
    موفق باشيد.

    پاسخحذف
  4. نسل تو يه جور
    نسل من يه جور ديگه
    اخرشم كه نگاه كني هر دوتاش يعني هيچي!

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...