یهخورده که فکر میکنم، میبینم من ازبچگی بیخواب بودم
بیشتر که فکر میکنم، یادم می افته همیشه ذهنم درگیر تخیلات هفتاد رنگ بوده، حتا سرکلاس
بارها معلم بعد از بیست و پنج بار صدا زدنم تونسته منو از شیشه به درآره و برگردونه سرکلاس
شی شی شیشه شکست که نه از داخل تصویر رو یا پشت شیشه
ساده گوییش میشه من هیچوقت پاهام روی زمین نبود
وقت خواب از همه بدتر بود
چون همهجا ساکت و پنجرة اتاق من که رو به حیاط بزرگ خانه ویلاییمان گسترده بود
منو از شب و ماتم تنهایی و خواب میکند و با خودش به سرزمین رویاها میبرد
کاری که هنوزم به نوعی با نوشتن مشغولش شدم
نوشتن از جهان تخیلاتی که از کودگی تا کنون با خودم یدک کشیدم
حالا که نگاه میکنم از دور میتونم منصفانه به خانم والده حق بدم که چرا همیشه نگران احوال و بهداشت روانیام بود
شاید واقعا یهجایی،يهچیزی تک یا سه کار میکنه و من بین دو زمانی واقع شدم
مثل لای جرز که قدیما بیشتر شننیده میشد
حالا همچنان ما موندیم و تخیلات روز افزون که با نبود عشق به سمت کیهان سرعت گرفته
ممکنه از ماده به انرژی و یه روزی همینطوری مام یه معراجی و اینا و..............؟
خب به چی فکر کنم این وقت شب که نه گناه باشه
نه اخم کسی را در هم کنه
نه بعد سی روز روزه داری
گناه کبیرة عشقی باشه؟
خود کرده را تدبیر نیست. شما که ماشالله برای بنی اسرائیل دریا شکاف دادی
ما را هم با یک معجزه نیمه شبانه از سر خودت باز کن
چی میشه؟
خب منم وقتی خوابم نمیبره، اگر به تو پناه نیارم پس به کی ببرم؟
بیشتر که فکر میکنم، یادم می افته همیشه ذهنم درگیر تخیلات هفتاد رنگ بوده، حتا سرکلاس
بارها معلم بعد از بیست و پنج بار صدا زدنم تونسته منو از شیشه به درآره و برگردونه سرکلاس
شی شی شیشه شکست که نه از داخل تصویر رو یا پشت شیشه
ساده گوییش میشه من هیچوقت پاهام روی زمین نبود
وقت خواب از همه بدتر بود
چون همهجا ساکت و پنجرة اتاق من که رو به حیاط بزرگ خانه ویلاییمان گسترده بود
منو از شب و ماتم تنهایی و خواب میکند و با خودش به سرزمین رویاها میبرد
کاری که هنوزم به نوعی با نوشتن مشغولش شدم
نوشتن از جهان تخیلاتی که از کودگی تا کنون با خودم یدک کشیدم
حالا که نگاه میکنم از دور میتونم منصفانه به خانم والده حق بدم که چرا همیشه نگران احوال و بهداشت روانیام بود
شاید واقعا یهجایی،يهچیزی تک یا سه کار میکنه و من بین دو زمانی واقع شدم
مثل لای جرز که قدیما بیشتر شننیده میشد
حالا همچنان ما موندیم و تخیلات روز افزون که با نبود عشق به سمت کیهان سرعت گرفته
ممکنه از ماده به انرژی و یه روزی همینطوری مام یه معراجی و اینا و..............؟
خب به چی فکر کنم این وقت شب که نه گناه باشه
نه اخم کسی را در هم کنه
نه بعد سی روز روزه داری
گناه کبیرة عشقی باشه؟
خود کرده را تدبیر نیست. شما که ماشالله برای بنی اسرائیل دریا شکاف دادی
ما را هم با یک معجزه نیمه شبانه از سر خودت باز کن
چی میشه؟
خب منم وقتی خوابم نمیبره، اگر به تو پناه نیارم پس به کی ببرم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر