این صحنه که میبینی آفرینش آدم و حوا در بهشت رو نشون میده
طبق معمول از اول هم اینا نتونستن دو دقیقه دل سیر باهم تنها باشن
نگاه کن
تازه این اسمشم بهشته، اینه
زمین که دیگه حرف و حکایت خودش را داره
این دو تا بدبخت رو گذاشتن این وسط و همه ایستادن چارچشی نگاشون میکنن
خب بیچارهها بیخودی نبود که سیب و خوردن و بیخیال بهشت شدن؟
آدم نماد نفس و سوار بر اژدهای آتشین و
حوا هم بر طاووسی خوش خط و خال سوار و جلو چشم این همه خب معلومه سر از درخت سیب در میآرن که تنها نقطه ممنوعه بهشت بوده و لابد ملائک از طرفش هم نمیگذشتند
اینها هم که در اطراف میبینی کارگذاران باغ بهشتن که مراقب هستند این دو تا یه وقت یه کار خلاف نکنن
حالا تو فکر میکنی با این سابقه آفرینش میشه آدم و حوا رو بابت خوردن یک سیب کوفتی، ناقابل تبرعه کرد؟
من می دونم تا این دوتا تبرعه نشن گناه از گردن ما باز نمیشه و همینطور آوارگی ها ادامه داره
این پیر مرد ریش سفید را در گوشة سمت چپ ، پایینی تصویر نگاه کن
نمی دونستم در بهشت هم جماعت پیر میشن ولی این
باید حاکم شرع بهشت باشه که مراقبه این دو تا در بهشت تنها نمونن که حد شرعی داره
این پایین دستیها هم که هنوز تو کف خلقت خدا موندن، دارن از حالا پیش بینی میکنند
مگه نه که به خدا گفتند: میخواهی آدم را بیافرینی تا نسل کشی و خونریزی راه بندازه؟
خب لابد خداوند عالم چنین پیشینهای مبسوط به سابقه داشته که اینا ردش رو گرفتن و به روش آوردن؟ یا نه؟
تازه خود شیطون هم می دونست پروژه ایراد داره و راه نمی ده
فکر کردی خدا برای یک سیب ما رو از بهشت بیرون کرد؟
نخیر بسکه اینها ازش انتقاد کردن و داشت کل سیستم خدایی به زیر سوال میرفت، دید بهتره ما انقدر توی دست و پا نباشیم و سوتمون کرد به زمین
آدم که انقده زار زد که رود گنگ راه افتاد، حوا هم چنان مبهوت در سرزمین جده نشسته بود و تا چشم کار مي کرد صحرا و بیابون دید و از زنیت رفت و شد تو سری خور قبایل وحشی ساکن در شرق عدن
تازه همه اینها با نگفتن حکایت مشی و مشیانهاست که از بوته ریواس دراومدن
باز جای شکرش باقیست که ریواس نبودیم که باید همهاش نگران خورشت کردنمون میشدیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر