۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

مافیای دبیرستان مرجان



به سن بلوغ که رسیدم، انگاری یهو ترکیدم.
از طول و عرض باهم. البته ارتفاع خیلی بیشتر از پهنای باندم بود
هر کجای حیاط دبیرستان مرجان که ایستاده بودم خانم مامقانی مدیرة مقدتر و البته از بستگان جناب ابوی ردم رو می‌زد
تنها سری که بهآسمون نزدیک‌تر بود
کله من بود. در نتیجه همیشه می‌رفتم پشت مشتا و بی‌اون‌که بفهمم این‌جا هم یک باند درست کردم
متاسفانه دیگه هم‌کلاسی‌های پسرم نبودن. اما در هر دبیرستان دخترانه در هر نسلی چندتا شر و از زیر درس برو هست
اعضای باند منم اونا بودن
یادش بخیر، عصمت مرادی، مهنازکیانی...نوشین، ..... یکی دوتا از چهارقلوهای گستری" گستری‌ها پنج‌قلویی بودن که تحت سرپرستی فرح و با ما درس می‌خوندن. چهارتا دختر و یک پسر که پسر می‌رفت پسران
و خلاصه همه و همه جز گنده لات مدرسه که خودش مادر خوانده بود و در عرض و ارتفاع با من رقابتی تنگاتنگ داشت
البته معیار طول و عرض که نبود.
بس‌که دراز بودیم، عقل‌مون به پامون یا برعکس نمی‌رسید
کوتوله‌های مدرسه هم که فکر می‌کردن اون بالاها خبرای بیشتری‌ست جمع می‌شدن دورم
به مناسبت نور چشمی و اینا بودن، همیشه یک پخش پرتابل تو کیف مردسه‌ام بود
زنگ تفریح نوچه‌ها جمع می‌شدن و گوگوش و داریوش گوش می‌کردیم و یا سلف را قرق و هره کره فقط می‌خندیدیم و موسیقی گوش می‌دادیم که این البته بیشتر مربوط به فصل سرما می‌شد
ما بین باقی مدرسه مثل، طبقة کارمند به اشراف بودیم
البته نه از اون لحاظ.
مثلا، نوشین دختر سناتور نصیریان بود.
یا رقیب مافیایی من رویا محققی یا محرری. من اسم اینو خیلی مطمئن نیستم درست تلفظ می‌کنم. دختر رئیس " زندان قصر بود" یعنی اراذل و اوباش مملکت.
ما در رده کارمندی، اوباشی بودیم
دل‌مون به جیم زدن از کلاس و هره خنده خوش بود. دائم زیر درختای بلند دبیرستان غوطه ور در رویا ول می‌زدیم
اندازه مون بیش تر از این نبود. ما و چه به گنده لاتی؟ همه سوسول خونه‌هامون بودیم
دبیرستان اصولا برای بیمارستان ساخته شده و بعدها شده بود مرجان و الان هم به گمانم پسرانة رجایی باشه، اون‌وقت یکی از خبرسازترین مدارس ایران بود.
از قاچاق مواد مخدر تا اعتصابات عشقولانه و سقط جنین در دستشویی مدرسه اون‌جا مد بود و هر روز خبرنگارا دم مدرسه ما ول
مابقی زمانی هم که زیر درختا ول می‌زدیم، موشک کاغذی‌های پسرهای هنرستان روبرو را جمع می‌کردیم
از نقطه نظر جغرافیایی هم یکی از بورس‌ترین مناطق تهران بود.
دور تا دور مون از هشترودی گرفته تا........ دبیرستان و هنرستان پسرونه بود. دخترها زودتر تعطیل می‌شدن. اما تا بزک هول هولی آخر را انجام بدن زمان کش می‌اومد تا تایم تعطیلی رجال مملکت
البته اغلب یا با سرویس می‌رفتیم یا با دوست پسرهاشون. پوز زنی بود سر ماشین آخرین مدل دوست پسر فلانی

و من باید جنسن باغت آبد انگوری و فابریک ضد همه چیز بین اینا می‌موندم؟
ابوی بنده که به جنسش اعتماد داشت و حضور خانم مامقانی ما رو ول کرد وسط یه ایل اراذل اوباش که روی خودم رو کم کردن
امروز به این نتیجه رسیدم که پشم‌وپیلی مو دخترای مرجان کز دادن. از همون تاریخ از هرچی درس و مدرسه بیزار شدم
حالا حاضرم برای یک ساعت مرور دوباره‌اش چهار روز روزه بگیرم و انرژی جمع کنم
هیچ وقتی چیزی که داریم رو نمی‌خوایم
همیشه بیرون از خود ناکجا سیر می‌کنیم.
نه خیری از اون‌موقع دیدیم و نه از حالاش

۳ نظر:

  1. اخ که چه دورانی بود
    دوران شیرین مدرسه هر وقت بقال سر کوچه می گفت خوش به حالتون قدر بدونید
    با خودمون می گفتیم مردک دیوونه است
    زود بزرگ شیم هزار غلط بکنیم
    حالا می فهمم چی می گفت
    بزرگترین غم امتحانی بود که شب قبلش به بی خیالی گذرونده بودی
    یا ندیدن عشقت تو راه مدرسه

    پاسخحذف
  2. بگو تنها غم
    غم درس و امتحان بود
    یا روزهایی که از قبل می‌گفت درس می‌پرسم
    من یه درمیون یه مرض جیم می‌گرفتم

    پاسخحذف
  3. به لهجة همدانی: ماشاللام بچه با این قِتِش

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...