خب دست شما درد نکنه که اول و وسط و آخر همه چیز خودتی
دوم هم دست کامن درد نکنه با آقای علی طهماسبی که به من معرفی کرد
دست آقا طهماسبی هم درد نکنه که بالاخره تکلیف ما رو در این یک قلم روشن کرد
خب میخوای من اینطوری به وحدت وجود و اینا برسم؟
یا که فکر کردی اینطوری درک میکنم که وقتی میگی:
ما کوهها را برافراشتیم که به وقت اضطراب به آنها پناه ببرید، من باید بفهمم منظور شما اولیا انبیا نیست و واقعا به هرم انرژی کوه اشاره میکنی؟
خودت سیستم ما رو یهجورایی برنامه ریزی کردی که تا به شناخت و درک خود نرسیم به تو راه نمی ده
تازه
این شناخت و درک کاش یکطرفه بود؟
تازه باید؛
این زن و مرد که بهقول افلاطون و حالا هم جناب طهماسبی، دو تیکه شده
هم رو پیدا کنند تا بتونن در یک دیگه به شناخت خود برسند و خلاصه که اول باید عشق درک بشه
خب از من مومن تر توی بندههات داری که از صبح تا شب ورد عشق داشته باشه حتا در خواب؟
مام که فقط بهخاطر درک و رسیدن هر چه زودتر به گل روی شما بود که عشق میخواستیم
وگرنه که خودمون چند بار امتحانش کردیم و مالی نبوده
این معرفت شناسی و دوستی و ذات و فطرت آبرو واسه خودمون نذاشته
بسکه همه
هر لحظه
خبردار میشن که چهطور اسیر تنگدستی عارفانه شدم
شکر این یکی هم انگ و ننگش از سرمون باز شد
دیگه دلم میخواد یکیتون پیام بدین چرا من هی دلم بغل میخواد
شما چه میدونید عرفان و خداشناسی و نفخه فیحه من الروحی چیه؟
صبح تا شب مشغول مناجات و مکاشفهام
ای خدا هی میگفتم من یه چیم با بعضیا فرق داره
نگو از دار و دسته خط سومیها بودم و نمیفهمیدم
خب حالا که درک شما بنده، این شده
پس سی چی عشق نمی دی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر