اگر جهان را متشکل از رشتههای ظریف مسی فرض کنیم
برای رسیدن به وحدت وجود چه راهی داریم؟
اتصال سیمها بههم بی وجود عایق و مانع؛ برسر راه
اما اگر بنا باشه این رشتهها همینطوری ول باشن و هر یک سازخودش را بزنه
نتیجه مساویست با صفر
نمیشه ساکن گیتی بود و وابستة اتکایی، خدا شد
ارتباطی که یک سو همیشه مهر ورز و ما همیشه مهر طلب
این یک چرخة بده و بستونه که باید از کوتاهترین راه به مقصد رسید
از من تا خدا فاصلهایست از من تا عرش
برای رسیدن چارهای نیست جز گرفتن دست هم و رسیدن به دورترین و نزدیک نقطة هستی تا هر یک از ما
اینطوری میشه یهجورایی با وحدت وجود به آرامش بیشتری رسید
وقتی در جمع حل بشی و یکی از کل باشی. نمیتونی به دردها و اندوههای انفرادی خودت فکر کنی
درست مثل هنگامیست که بعد از چند روز بالاخره تصمیم میگیرم از خونه برم وسط آدمها
انگار درخشش همه چیز چند برابر میشهو من انرژی تازهای دریافت میکنم
با گفتگو از بیرون رفتن لذت میبرم و راضی که از خونه بالاخره دل کندم
بدهی زیادی دارم که میدونم باید بپردازم.
اولیش بهخاطر باز گشت خودم از مرگ بعد بخاطر معجزة پریا
باز بعد بهخاطر معجزة پریا
نصف یکیش کافیست که باور کنم شما هستی و من از این همه موهبت سرشارم
اما چه دردناک است زیباییها را تسهیم نکردن و رد نکردن
حیف نیست حال خوش من از باور شما دست به دست نگرده و ازدیاد نشه؟
سجدة شکرانه تو همیشه بهمن واجب و هر لحظه آماده خدمت به
مخلوق، تو.
از گل و گیاه و پرنده تا اشرف مخلوقات تو
هر گاه سه نفر در نقطهای جمع شده باشند، من آنجا هستم: انجیل
برای رسیدن به وحدت وجود چه راهی داریم؟
اتصال سیمها بههم بی وجود عایق و مانع؛ برسر راه
اما اگر بنا باشه این رشتهها همینطوری ول باشن و هر یک سازخودش را بزنه
نتیجه مساویست با صفر
نمیشه ساکن گیتی بود و وابستة اتکایی، خدا شد
ارتباطی که یک سو همیشه مهر ورز و ما همیشه مهر طلب
این یک چرخة بده و بستونه که باید از کوتاهترین راه به مقصد رسید
از من تا خدا فاصلهایست از من تا عرش
برای رسیدن چارهای نیست جز گرفتن دست هم و رسیدن به دورترین و نزدیک نقطة هستی تا هر یک از ما
اینطوری میشه یهجورایی با وحدت وجود به آرامش بیشتری رسید
وقتی در جمع حل بشی و یکی از کل باشی. نمیتونی به دردها و اندوههای انفرادی خودت فکر کنی
درست مثل هنگامیست که بعد از چند روز بالاخره تصمیم میگیرم از خونه برم وسط آدمها
انگار درخشش همه چیز چند برابر میشهو من انرژی تازهای دریافت میکنم
با گفتگو از بیرون رفتن لذت میبرم و راضی که از خونه بالاخره دل کندم
بدهی زیادی دارم که میدونم باید بپردازم.
اولیش بهخاطر باز گشت خودم از مرگ بعد بخاطر معجزة پریا
باز بعد بهخاطر معجزة پریا
نصف یکیش کافیست که باور کنم شما هستی و من از این همه موهبت سرشارم
اما چه دردناک است زیباییها را تسهیم نکردن و رد نکردن
حیف نیست حال خوش من از باور شما دست به دست نگرده و ازدیاد نشه؟
سجدة شکرانه تو همیشه بهمن واجب و هر لحظه آماده خدمت به
مخلوق، تو.
از گل و گیاه و پرنده تا اشرف مخلوقات تو
هر گاه سه نفر در نقطهای جمع شده باشند، من آنجا هستم: انجیل
به به
پاسخحذفچه زیبا بر آمده بود و چه زیبا بر دل نشست
فاصله من با خدا درست به اندازه فاصله من تا خودمه
و چه خوبه تنهانبودن
حد اقل فایدش واسه من اینکه که انگار از گفتگوی درونیم کم می شه
افکار من معمولاًحول و حوش خواسته های من می چرخه
این منه منو خسته کرده!
هرچی بهش می دم بازم قر می زنه
وقتی به درد دل یه آدم دیگه گوش می کنم
انگار واسه لحظاتی هم که شده کمتر به خودم فکر می کنم
به این منهء قر قرو!
چه خوبه کمتر باهام حرف بزنه
بخدا گوشش می کمنا!
می دونم نباید بی توجهی کنم بهش
ولی پر توقع شده روزبه روز
پر توقع گستاخ!
نمیدونم چرا نوشتم مستوفی؟
پاسخحذفمنظورم طهماسبی بود
سپاس
پاسخحذفدانلود کردم گسست صورت و معنا در عشق را
گوش خواهم کرد