۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

یه عمره، سینه سوخته‌تیم



آقا خب ما حسابی خانومیم و حرف هم نداریم


خدایی شما هم روی دیده می‌ذاریم از اول هفته تا الان هرچی که گفتیم بس
نوبة نبود، عشق و عاشقی رسید
سر نماز مغرب و عشا هرچه سعی‌ام را گذاشتم و به درون و برون تمرکز کردم هم هیچ افاقه نکرد
موضوع قلب خالی‌ست که با هیچ ژنریکی پر شدنی نیست
وسط، وسط نماز بودم ها. 

هی قلبم می‌پرید این‌ور اون‌ور به بازیگوشی
هی یه جوری مالش می‌رفت و بالا و پایین می‌کرد
خلاصه اخبار خالی بودن سینة من بود که حالی برام نذاشت خیلی شما رو حس کنم
منم که صبح تا شب کاری جز فکر به شما و نگرانی از خوش و ناخوش آیند شما ندارم
اگه بنا باشه با این تهی سینه زندگی کنم از دوری شما می‌میرم
بهتر نیست یه عشق بدیم دست قلبم و بذاریم نون و ماستش رو بخوره
ما به مناجات هر روزه بپردازیم؟
گمان مبری برای خودم
نه به جان، مادرم
از باب کلافگی ، نبود شماست
گرنه که این عمر ما بی‌عشق گذشت
باقیش هم که خیلی نمونده باشد روش
فقط به‌خاطر، تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...