۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

سربزنگاه، بیستون





نگفتم ؟
همیشه همین‌جاها
اتفاق می‌افته
نه؟
معمولا همین موقع‌ها شده؟
سر بزنگاه
نقطه‌ای که مطمئنی هیچ غباری در خط افق پیدا نیست



بعد از خودت می‌پرسی:
چرا همیشه همین‌طوری‌ها می‌شه؟

تو چی فکر می‌کنی؟



بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...