اجازه است ما بریم بودایی بشیم؟
میدونم به حال شما فرق چندانی نمیکنه که کی به چه دین و آیینی با شما رابطه داشته باشه
مهم اینه که ارتباطش با تو قطع نشه، حالا به هر اسمی که حال میکنه
من از باب بیآبرویی بعدیش گفتم. یعنی بعد از بیست سال مطالعه ادیان و انتخاب مجدد اسلام، برای نبی مکرم اسلام، بد نیست تغییر دیدن بدم؟
من فقط نگران شریفترین مرد عربم که سینهاش گذرگاه حضور تو بود
ممکنه برای ایشان کمی مایة شرمساری بشه که ادد در مرز نیم قرن حوصله، ببرم و بزنم به جاده خاکی با این همه فاصله؟
دیگه قربونت بشم، شبی که اونطوری ختم به خواب بشه، روزش که بهتر از این از آب در نمیآد
تا تونسته خوابم ببره شد، دم صبح با صدای عبور کامیون از خواب پریدم تا خوابیدم شده بود، صبح
دوباره از این شونه به اون شونه نچرخیده که کفتر لاتای محل سر و کلهاشون پیدا شده و نشده بخوابم
الان یهچیزایی بین خواب و بیدارم و از وقتی از تخت جدا شدم باخشم و سنگین کار کردم، غذای مخصوص روز عید و باغبانی ........ هر چه ترفند ساحری برای کسب انرژی و بازگشت به شما بود ردیف کردم
اما نتیجهای حاصل نشد که هیچ تازه دارم از دین هم برمیگردم
بهقول داییجان: فاصلة خائن تا خادم یک قدم. میگی نه؟ نمونهاش من
بعد از تلاش بسیار که نتونستم ذهنم رو ازکولم پایین بیارم خواستم توجهم را به چیز دیگری بدم بلکه بیخیالم بشه
کتاب فالون دافا کنار تختم بود برداشتم.
مباحث تزکیه، کارما سوزی، پرداخت کارما و الی آخر داشت منو با موج خودش میبرد
نه که فکر کنی خدایی نکرده در جهت رد، شما
نه به جان خانم والده.
فقط سی اینکه سعی داشتم شما را تبرئه کنم
مگه خدای بیعدل و داد هم میشه؟
نه که نمیشه گرنه خدا نیست.
داشتم با جد و جهد دنبال نشانیهای خوبی شما و بدی، خودم میگشتم که دیدم داره اسلامم به کل برباد میره
باز اینم به خاطر ختم رسول که بعضی میگن و نگین انگشتری رسالت که برخی دیگر گفتند ، کتاب را بستم و به گوشهای انداختم
نمیشد اینها را در یک کفه گذاشت
کش اومد، بیا
پست پایینی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر