۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

خونه‌ای بین ستاره‌ها



می‌گم
اگه یه چیز دیگه‌ای هم بگم، شاکی نمی‌شی؟ 

البته نباید بشی، چون شما خدایی و من اسیر
گذشت هم که همیشه از شماست و لاغیر
نمی‌تونم کار کنم. ذهنم درگیره
اگه شما رو من ساختم، پس چه‌طور از بچگی شما رو قبول داشتم؟
از توی دلم
مثل الان، گلی که شبا باهات بازی می‌کنه و دردلاش پیش شماست
اون‌موقع که پدر خدای خونه بود و با حضورش به شما نیازی نداشتم
تازه خانم والده هم بوده، بی‌بی‌جهانم بود
اوه
بی بی ؟ نکنه همه‌اش زیر سر بی‌بی بود؟ بی‌بی همه‌اش به گوشم می‌خوند و آسمون ریسمون می‌بافت و خونه تو رو بین ستاره‌ها نشونم می داد
آره کار خودشه؟
اما چه‌طوری می‌شه؟ اون منو با جهنم شما می‌ترسوند
همین‌که خواب شیطون و جهنم رو می‌دیدم رسالت بی‌بی‌جهان بود
نه مهر و رافت دوست. نه اعتماد و باور تو
نمی‌دونم شاید همه‌اش با هم بوده؟ خوباش شده این
بداش کابوس شیطون و جهنم
پس اگه این‌طور باشه، نمی‌شه
من به رویا می‌رم
در بعد زمان وارد می‌شم
و فرداهایی دوری رو می‌بینم که حتا فکرشم بلد نیستم
داستان به همین دم دستی نیست
و تو هستی. می‌دونم یه جا دیدمت
کجاش رو بذار برم سر نماز و برگردم، خودت دلت خواست این وسطا برسون
که من شما رو کجا دیدم؟
صبر کن برمی‌گردم. تو این فاصله تند تند به خلقت برس که از قرار من امروز با شما خیلی کار دارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...