ببخشید اگه زیادی میپرسم و احیانا حوصله شما رو سر میبرم
ولی خب میدونی خیلی دست خود، منم نیست
منم خوابم میگیره اگه با شما حرف نزنم. شمام فکر کن دارم برات عربی بلغور میکنم و بذار به حساب دعای توسل امشب
مثا انا توجهنا و استشفعنا و اینا
به من توجه کنی چی میشه؟
اگه تا پیش از سپیده، یعنی هنوز هوا تاریکه، بیدار بشینیم و با شما گپ و گو داشته باشم، پرونده به جریان میافته و شما پاش یه امضا مبارک میزنی؟
یا مدلش برعکسه؟
باید خفه خون بگیرم تا شما حواست پرت نشه
البته منم قصد ندارم حواس الهی شما رو برهم بزنم. اما آدم یه نموره فکری میشه
آخه اونوقتا که ما درس میخوندیم همهچیز حواله به روز قبل امتحان بود.
بعد به شب پیوند میخورد. دیگه نیمه شب خودم منطقی میپذیرفتم
اینوقت شب که خوندن نداره
یعنی من از خوندنش باکی نداشتم اما مخم نمیکشید
کتاب رو میبستم و با وجدانی آسوده که من خواستم بخونم ولی بیشتر از این راه نداشت
میخوابیدم تا صبح.
صبح هم با ورد ساحری اینکه انشالله یا معلم مربوطه بلایی سرش اومده باشه یا پنچر کرده باشه
به مدرسه نیاد راهی مدرسه میشدم
حالا نمیدونم با کدوم روش باید امشب هم به حاجاتم حتما حتما برسم
هم با پرچونگی شما رو کلافه نکرده تا بتونید سر صبر به حاجات همه رسیدگی کنید؟
هم من حتما حتما از شما جواب بگیرم
انا توجهنا
وقتی طالب چیزی هستی نباید نشون بدی
پاسخحذففی بالا میره. نمیدونی نه خدا و نه بنده اش جنبه ندارن و هر دو از یک تبارند
بسکه گفتی خدا فکر کرد کلاس بذاره تا از عشق و عاشقی برای همیشه پشیمان بشوی
اگه اینه که
پاسخحذفنباشه
من بی عشق میمیرم
پس بذار زودتر بمیرم