۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

جمعه و من و زاناکس





یه نگاه به ساعت بنداز ببین چنده؟
از صبح که با نفرت و تهی از مهر از تخت به زور کندم. بعد از سی‌هزار فحش و ناسزا که به کفترچایی‌های لات و بی‌سروپای محل دادم که صبح‌ها میان تو بالکنی ول گردی بیدار شدم

و به قهر و نفرت از دیدن حتا خورشید از بستر جدا شدن یعنی
تو داری به مرز آسایشگاه روانی نزدیک می‌شی
فقط فعلا داغی و حالی‌ت نیست

هیچ حسی برای مبارزه و خواستن و حق درم نیست
حسی برای خوابیدن و بیدار شدن درم نیست
با عشقی دیوانه‌وار از بستر کندن و فهمیدن این‌کهخواب بوده کافی نیست تا شب سگت کنه؟

تفکراتم هم که به بیخ دیوار تنهایی و اندوه چسبیده
حالا ما شیک و شما هم می‌تونید ازم توقع نداشته باشید از این حرف‌ها بزنم
به ایمان به خدا و اینام ربطی نداره
برای تداوم ایمان و ایستادگی
کم آوردم و بریدم
مثل یه آدم.
چرا یه آدم؟
مثل همه آدم‌های دنیا که در انفرادی تعادل روانی‌شون به هم می‌خوره
نمی‌فهم چرا همه اون چیزها که حق عادی و طبیعی ساده‌ترین مردم اطرافمه
در حیطة حقوقی من نیست؟
خاطرخواهیم هم که عار و ننگی بوده همیشه.
گشتم از یک کسایی خوشم اومده که به خودشون می‌گفتن دنبالم نیا بو می‌دی
بسکه هنوز فکر می‌کنم مرد باید متشخص باشه. تعبیر تشخص، غرور تا شخصیت کاذب و پرمدعا می‌تونه برام جاذبه داشته باشه
خب پس چی فکر می‌کنی تنها موندم؟
چون از آدم‌های معمولی و بی‌ادا و کلاس و افه و برو و بیا خوشم نیومده
همیشه یا دل به حقه بازهای کلکی دادم که دنبال خودم نبودن
یا اونا که پوز خودم رو از نکبت و غرور زدن
در نتیجه ترجیح دادم اتفاقی آغاز نشه که به حال گیری تهش برسه
فقط می‌مونه حقه بازهای کلاهبردار که بی‌خیال غرور و شخصیت پای همه چیم می‌ایستادن و مبارزه مدتی به خوشی ادامه می‌یافت
البته نه که عاشق هم نشده باشم صد دفعه از اونا که می‌گی: این دیگه خودشه
یه ده پنج بارم از اونا که آدم یادش می‌مونه
در اولین تجربه از اولاد ذکور در رشته حقه‌بازان چترباز پی‌اچ‌دی گرفتم و از این یک قلم خلاص شدم
وگرنه هم‌چنان داشت باورم می‌شد، آخی، طفلی واقعا چک‌هاش برگشت خورده،
کشتی‌های چیز فیلش غرق شده و ........
از همون صبح نکبت یک چهارم، یک چهارم آرام بخش خوردم تا الان
کل بلاگ امروز محصول مستقیم 2 قرص کامل زاناکس
به عبارتی در لحظة اکنون اوور دوزو چپ با هم کردم
نه خوابم می‌بره و نه هوشیارم
دیگه شما به قاعده عقل خودت به این‌ها توجه کن


۲ نظر:

  1. سلام شهرزاد جان
    یه سلام پر از مهر و محبت یه دختر نسبت به مادرش
    یه سلام پر از بهترین احساسات
    بهترین حرفها
    بهترین اوازها
    بهترین سر به روی سینه گذاشتن ها
    و بهترین بهترین ها

    پاسخحذف
  2. حتما خدا خیلی دوستم داره
    وقتی خستهو هلاک برمی‌گردی خونه
    بعد از یک روز انرژی بر دهن پاک کن
    از اون حال‌هایی که داری با خدا چونه می‌زنی تا بهش ثابت کنی
    هیچ خدای خوبی نبودی
    من مشقام رو خوب نوشتم
    تو فقط الکی خطش زدی
    بعد می‌آی وقت مونده تا افطار ببینی از صبح این‌جا چه خبر بوده
    با یه بغل معجزة الهی مواجه می‌شی
    دیدم خدا پنجره‌اش رو باز کرده و می‌گه: سلام شهرزاد جان
    سلام عزیز دل
    سلام به روی ماهت
    سلام به آرزوی شیشه‌ای و زلالت

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...