۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

مکث در زمان



یه فکری
ممکنه شما مکث در زمانی که آرام، جان می‌شوی
وقایع از پی هم می‌آیند و می‌روند. دردها همچنین
من کاری که باید را هم می‌کنم، اتفاقات با روند منطقی پیش می‌ره
من در این زمان تحمل کم می‌آرم. ناخودآگاه سربه آسمون می‌کنم و می‌گم خدا
یک لحظه مکث و بعد دوباره راه می‌افتم این مکث نمی‌دونم چه‌قدر طول می‌کشه
ولی توی اون یک لحظه یه اتفاقی می‌افته که من مثل شیرین‌عقلان هربار سر به بالا می‌کنم
و می‌گم: خدایا
در حالی که تا حالا نشده در جوابم بگی
بله
داستان چیه؟
من مثل بچگی‌هام شدم. مثل همون وقتا که بی‌بی‌جهان بغض می‌کرد و زیر لب آواز سوزناک لُری می‌خوند
مثل اون‌وقتا که می‌ترسیدم بره و منو با خودش نبره
مثل وقتایی که از ترس شب تا صبح خوابم نمی‌برد
تمام وجودم را اضطراب گرفته تا قلبم مدام مضطربه
خدایا من از حقیقت موجود
از این دنیا از این هستی از این آدم‌ها ترسیدم
من از هم‌خون های خودم
از نیمه‌های دیگرم
هراسیده‌ام
من در این دنیای تو تنها و غریب افتادم
نمی‌بینی؟ چقدر ترسیده‌م؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...