متن پایین نوشته من نیست.
ایمیل ارسالیست.
اما بهقدری قشنگ و دلنشین بود که حیفم آمد خودم به تنهایی ازش لذت ببرم
آدم باید قشنگها را تسهیم کنه
با تسهیم زیاد میشه، گسترش و وسعت پیدا میکنه
دست بهدست میره
و باز به خودت برمیگرده
من این قشنگ را با تو امشب تسهیم میکنم
هیچ لذتی به تنهایی بردنی نیست
بار سنگینیست که بر دوشت سوار میشود
درد وجدانی که شب مل خوابت میشود
من و این قشنگ، با توی قشنگ چه زیبا میشویم
يكي بود يكي نبود
مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .
وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت.
در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد.
در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.
چند روز بعد ابليس با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه ي پطرس قديس را گرفت:
اين كار شما تروريسم خالص است!
پطرس كه نمي دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد چه شده؟
ابليس كه از خشم قرمز شده بود گفت:
آن مرد را به دوزخ فرستادهايد و آمده و كار و زندگي ما را به هم زده.
از وقتي كه رسيده نشسته و به حرفهاي ديگران گوش ميدهد...در چشم هايشان نگاه مي كند...به درد و دلشان مي رسد.
حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو ميكنند...هم را در آغوش ميكشند و مي بوسند.
دوزخ جاي اين كارها نيست!!
لطفا اين مرد را پس بگيريد!!
با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي... خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند
دلنشین بود
پاسخحذفممنون از تقسیمت
متشکرم از پذیرشش
پاسخحذف