۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

اندر شکایت هجران



دیگه ایمان آوردم روزی که پای ما به زمین رسید، به‌قدری ترسیدیم و جا خوردیم
که زود دست به‌کار خلق تعریفی شدیم که پیش از این بهمون رسیده بود


خدا
حالا من مي‌گم در الست.
تو بگو بین دوشاخ افریقا. موضوع یک نقطة مشترکی بود که ما را واداشت به ساختن، امن و پناهی برای زیستن
شاید اول سقف بود، به غارها پناه بردیم
بعد سرما گرما شد، حیوان وحشی و خانه و بلا آمداز بلایا نمی‌شد با دیوار و آتش محافظت کرد

طوفان نوح؟
گیلگمش
چه برسمون آمد؟
تازه همه پنداره‌های مرسوم قابل حضمه
این دون‌خوان، کاستاندا اینا که می‌گه ما تا قبل از سیل عظیم بی‌ذهن بودیم. برای همین عمرامون دراز بود. بعد از سیل یا طوفان صاحب ذهن شدیم که نصب بیگانه بود
این چی می‌شه دیگه؟
برای بلایا به شما محتاج شدیم.
شاید عادت داشتیم ببینیمت، برای همینم بتی ساختیم؟
شاید به حضورت عادت کرده بودیم؟
شاید حتا به هنگام مرگ آدم ترسیدیم و پناهی خواستیم؟
مدفنش شد ایمنی و اسطوره
باز پای شما می‌آد وسط، پای امنیتی که ما انتظار داریم از تو بگیریم؟
اشتباه نکنم حتا قبایل وحشی هم یک شکلی از شما را تجسم کردن
حالا شما خودت مطمئن، مطمئنی هستی؟ یا فقط خیالی سینه به سینه‌ای که
خواب منو دزدیده؟
من از بچگی از باب گل روی شما تقریبا هیچ غلطی نکردم و کل زندگی رو به حساب شما کردیم ذخیرة آخرت
یکی می‌گه که آخرت تعطیله
وسطشم که اینه
سرشم که اون بود
پس بفرمایید عمر مفید تا سی بود که هر حماقتی می‌کنیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...