قصة شب
روزی زنی برای بیماری خود نزد حکیمی رفت. حکیم به او دارو داد و دستورالعمل هایی تجویز کرد. گفت:
بعد از انجام دادن تمام این کارها باید پاهایت را تا زانو در آب دریا خیس کنی. فقط مراقب باش در آن لحظه به میمون فکر نکنی!!
بعد از مدتی زن دوباره به نزد حکیم امد و گفت:
پدر آمرزیده من در تمام عمر دلیلی برای اندیشیدن به میمون نداشتم
چه دردی داشتی گفتی به میمون فکر نکنم؟ دیشب تا صبح از در و دیوار زندگیم میمون رفته بالا
تو اگر اسم میمون را نیاورده بودی محال بود بهش فکر کنم.
حالا شده حکایتی من، وسط وقت احساسات عشقولانه میافتیم یاد خدا و تردید الهی یا شیطانی بودن عشق
گریبانمون رو میگیره
یه وقتم میبینی حالا، هر چی سعی میکنم یه سه چهارتا آرزو مشتی دست و پا کنم بلکه امشب از صاحبش بخوام
یه حال عرفانی و حس، وحدت وجود و اینا
این ابلیس بلا گرفته و عشقش اومدن وسط ماجرا و به تنها چیزی که نمیتونم فکر کنم حاجات معنوی از شماست
اینم صراط امشبه نکنه؟
عقلم به هیچ طرف نمیکشه الی اونی که اصلا نباید امشب بکشه
اگه تا سپیده صبح من سنگ نشدم
شما شاهد
تازه اینکه چیزی نیست. اون قدیماو وقت بچگیمون که بود. شنیدم دو تا محل اونور تر شب عاشورا با هم سکس داشتن، سنگ شدن درجا
خب میخوای با این همه انحنای انحرافی که از بچگی بارمون کردنن
عشاق سر بلندی از آب در بیایم
اصلا شما همه رو ول کن
به من نگاه کن.
اگه قراه من بخوام تا تو اجابت کنی؟
من به تمام زبانهای زنده و مرده دنیا ازت میخوام
که آرامش و عشق را به زندگیم ببخشی
از تنهایی خسته شدم و خونوادهام رو میخوام
پیشنهاد می کنم مدتی دور مقوله خدا و دین و گناه و صواب را قلم بکشی
پاسخحذفشاید بی خدابتونی عاشق بشی
به گمان من بی بی جهان شما در همان کودکی جنایت بزرگی در حقت شما مرتکب شده است. طی این سال ها هر کجا پای وحشت و اضطراب به میان آمد . من جای پای بی بی جهان شما را هم کنار آن موجود بوده . کاری که در کودکی با ما می کنند تا ابد باقی می ماند مگر انکه در صدد اثبات خلاف آن بر بیاییم
که کاری بسیار دشواری است
در این مدت بیشترین نگرانی های شما را در آستیم خدا دیدم . شما بیش از زنده بودن و عشق ورزیدن به مرگ و خدا و جهنم فکر میکنید این راه تمام خوشبختی ها را خواهد بست
از صمیم قلب برایت آرزو میکنم، به حرمت این شبهای گران قدر من برات دعا می کنم عاشق بشوی
آخ که چه راست گفتی مسافر عزیز
پاسخحذفبرنامه ریزی از هنگام کودکی دهن منو با لودر صاف کرده
ای به او اقتدارت بیبیجهان که خودت رفتی و منو انداختی وسط به قول گلی: جهندم
آمین مسافر جان
آمین