خب
دختره با نامزدش میره لب چشمه. پسره میگه:
عزیزم. ببین چه آسمون آبی، چه آفتاب زرینی، چه نسیم خنکی. اگه گفتی جون می ده برای چی؟
- معلومه . جون میده امروز رخت بشوری بندازی زیر این آفتاب
حالا اینم حکایت منه
اصولا خانواده رو دوست دارم. کار کردن و حتا خسته شدنش را دوست دارم
عاشق آشپزی و تهییه انواع شیرینی و ترشیجاتم
تازه اینها که چیزی نیست. من عاشق بوی پیرهن مردونه زیر اطو هستم
وقتی ته موندة ادوتوالتش با بخار در فضا میپیچه
عاشق سنتها و مراسمم. غذای روز عید، مناسبتهای خاص
هرچیزی را پاس داشتن و به خانواده مهربخشیدن و چراغ روشن خونهام را دوست دارم
دوست دارم چشمم به انتظار روی در بشینه
دوست دارم برای خاطر خانواده هر کاری بکنم
اینها همة زنانگیام را سیراب میکنه و ازش لذت میبرم
با عشق آشپزی میکنم تا حس خوب بودن به غذام هم پاشیده بشه
بهموقعاش هم در همین اجتماع کوچکترین بویی از زنانگی نبردم
اونجا هم یک زن مقتدرم که با کسی شوخی نداره
با کارگر جماعت هم بهجاش اربابم که خراب نشه
این مجموعه کامل یک زن میتونه باشه. حالا این دختران حوا که بیرون کار میکنند و مثل مردها راه میرن
مثل مردها لاتی حرف میزنند فکر کردن خیلی هنر کردن
هنر زیستن بر مدار ذات ماست
این یعنی سلامت. نه حقارت . نه کسر شان
این همه یعنی زیبایی و من امروز چهقدر زیبا شدهام
کیف کردم از صبح و صبحانه تا
لوبیا پلوی زعفرونی ظهر که عطرش خونه رو برداشته بود و هر آنچه که طبق علاقه ام انجام دادم
و انتظار افطار و احوال خوش ما با شما........ همه اینها یعنی
امروز یعنی یک روز قشنگ
به هیچ کس به قدر شما لقب کیمیا خاتون برازنده نیست
پاسخحذف