از وقتی اومدم خونه و وارد اینترنت شدم، جرات نداشتم صفحه نتلاگم را باز کنم
یعنی یکبار باز کردم و بستم
17 پیغام تبریک تولد. حالا کو تا دو روز دیگه؟ من همینطوریش از زمین و زمان شاکیام
شاکیام اصلا چرا هستم
داروهای قلبم رو نمیخورم که زودتر وایسته
اینا بهم پیام تبریک میگن
خب وقتی دوستیها و شناخت در حد نت باشه و سنبلة نتلاگ که دائم داره خالی میبنده که وای
چه دنیای زیبایی! وای من چنی خوشم. وای بیا غروب آفتاب رو اینبار از اتوبان کرج نگاه کنیم
یا بریم فول مون اول اتوبان صدر؟
و همین چاره درمونهای الکی که برای خودم دیگه شفا نمیکنه
منی که دلم میخواد کلة خودم رو بکنم که چرا نمیتونم کاستیها را درست کنم؟
چرا نمیتونم خودم را از این تنهایی رنجآور رها کنم
منی که تو کار خودم دیگه درموندم
واقعا فکر میکنی دلیلی برای شادی تولد داشته باشم؟
کاش شبونه برم شمال تا آخر شهریور برگردم که تب و تابش با هم افتاده باشه
پارسال خوشم بود. خودم برای خودم به پیشواز رفتم
پارسال هنوز اندکی امید و انرژی بود
اما امسال هیچی ندارم و صبح یکی از تلخترین لحظات زندگیم شده که دوباره چشم باز میکنم
و میبینم باید امروز را هم دنبال خودم بکشم
باور کن همگی پیر میشیم و کسی جوان نمی ماند که تو پیر شده باشی . از پیش پیدابود احوالات امسال به چه سمت و سو خواهد بود . مگر اینکه خداوند به تو نظری کند و تا دوشنبه عاشق بشی . آمین یا رب العالمین
پاسخحذفخوبیش به همینه که همه پیر میشن
پاسخحذفمن فقط میترسم در تنهایی پیر بشم
و تنها بمونم