۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

ساندویچ اضافی



باید بودی و می‌دیدی چه زاری می‌زد


وقتی یک‌سال پیش دیدمش با دمش گردو می‌شکوند، بهش گفتم: یعنی تو خودت رو باور نداری و می‌خوای لقمه‌ای که به دستت نیست را از دست یکی دیگه در بیاری؟ ایش....مرد متاهل به چه کارت میاد؟
می‌خندید و : ای بابا تو هم به همین چیزا دل خوش کردی که تنها موندی
اون نمی‌تونه مردش رو درک کنه. مرد به محبت و توجه و رسیدگی نیاز داره
- می‌خواهی بگی این سال‌ها زنش این رو نفهمیده؟ یا ما وظیف داریم با ربط و بی‌ربط به مردای مردم سرویس ارائه بدیم؟
- واه. غلط کرده،‌همچین خبرایی نیست. هوشنگ رو دوست دارم
- آخه احمق جون تو ساندویچ ساعت ده صبح یا عصری؛ اینا در عمل هیچ کدوم توی خونه مشکلی ندارن.
مشکل در ذهن اونا خونه داره. چند وقت دیگه تو رو هم دوست نداره

- تا نبینی باورت نمی‌شه. هوشنگ برام می‌میره
فنجان قهوه را سر کشید. گفتم:‌ ببین این جور مردها اگه خیلی وفادار و دوست داشتنی بودن حتما در زندگی خودشون بودن
وقتی برای تو زار می‌زنن. بدون رفتن تو پوست روباهی که وقتی می‌ره خونه، جیک نمی‌زنه و بچه‌هاشم دوست داره
آخرسر هم اون عیال مربوطه را برای ابد داره
قهر کرد. فکر کرد موجود بدجنسی هستم اما امروز یه آدم دیگه بود
سر دسته لشکر شکست خورده‌ها. احمق برای تظمینی‌ شدن
هوشنگ، رکب زده و باردار شده. هوشنگ هم حاضر نیست زیر بار بچه بره و کار به لشکر کشی و خین و خین ریزی کشیده و در به در دنبال ماما می‌گرده
خب این چه دردی بود؟
دیدی چه با همسر خودش کرده .
چرا فکر می‌کنی با تو بهتره؟
اینم از سیاست‌های زنانه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...